-
نیایشی از امام سجاد(ع)
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 22:02
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و وظیفهام را نسبت به پدر و مادرم به من الهام کن و همه دانش خدمتگزارى به آن دو را به من بیاموز و مرا به گزاردن آنچه به من الهام کردهاى برگمار و توفیق ده تا آنچه را که از علم به من ارزانى داشتهاى به کار بندم، تا چیزى از آنچه مرا آموختهاى فرو نگذارم و پیکرم از آنجا آنچه مرا...
-
عصر جمعه پاییز
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 12:31
و آفتاب خسته بیمار از غرب می وزید پاییز بود عصر جمعه پاییز . له له زنان عطش زده آواره باد هار یک تکه روزنامه چرب مچاله را در انتهای کوچه بن بست با خشم می جوید تا دور دید من اندوهبار غباری گس درهم دویده بود . قلبم نمی تپید و باورم به تهنیت مرگ شعری سروده بود . من مرده بودم رگ هایم این تسمه های تیره پولادین بر گرد لاشه...
-
گل ایمان
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 08:05
هر چند که در شک شما نیز یقینی ست من مانده ام این دین که شماراست چه دینی ست! باید بگریزم ز زمین های زمینی آنسوی تر از عرش خدا نیز زمینی ست ای مردم بی پیر ! خرابات شما کو؟ ماه شب ما سید خورشید جبینی ست هم چله نشینی کن و هم باده پرستی مولای همه باده کشان چله نشینی ست شک شبنم صبح است به روی گل ایمان شک نیست که در شک شما...
-
از مجلس قیر چه خبر؟
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 19:35
ای که داری هوس شهرت و ثروت چو وزیر بنشین پند مرا از دل و از جان بپذیر تا توانی ز سرت حرص و طمع بیرون کن باش قانع به همان خرج کم و نان و پنیر به تو یا من عبث آن مسند و منصب ندهند چون بود منحصر آن شغل به آقای وزیر گر ندادند تو را کرسی و آن پست و مقام خانه و بنز و مزایای دگر، سخت نگیر چه وزارت چه وکالت چه فلان شغل کلان...
-
نیایشی از امام سجاد (ع)
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 13:00
خداوندا، چه بسیار ابرهاى بلا که بر سر من خیمه زده بود و تو آنها را پراکنده ساختى و چه بسا ابرهاى آبستن از نعمت خود بر سر من فرستادى تا بر من ببارند و چه بسا جویباران رحمت که براى سیراب کردن من جارى کردى و چه بسا جامههاى عافیت که بر تن من پوشیدى و چه بسا چشمان حوادث را که بر دوختى و چه بسا حجابهاى غم و اندوه که به...
-
احد
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 09:19
ای به امید کسان خفته زخود یاد آرید تشنه کامان غنیمت ز احد یاد آرید گر چه مرحب سپر انداخته خیبر باقی است بت مگویید بشکستیم که بتگر باقی است ره دراز است سبک تر بشتابیم ای دوست خصم بیدار است یک چشم بخوابیم ای دوست وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود خیمه قافله را دشنه ماتیغ شود لاله این چمن آلوده رنگ است هنوز سپر از دست مینداز...
-
اسرار ازل
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 20:13
اسرار ازل را نه تو دانی نه من وین حل معما نه تو دانی نه من هست از پس پرده گفتگوی من وتو چون پرده برافتد نه تو مانی نه من
-
تقسیم
سهشنبه 3 تیرماه سال 1382 10:10
آنروز گل و ترانه تقسیم شود عطر نفس جوانه تقسیم شود بی منت بال و پر به پرواز آییم پرواز کبوترانه تقسیم شود هادی محمدزاده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 18:55
-
لطیفه
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 12:07
... هارون الرشید گوساله ای را بریان کرده و با میهمان خود مشغول خوردن بود. میهمان با ولع تکه های گوشت را پاره می کرد و می بلعید، هارون به او گفت؛ طوری این گوساله را می خوری که انگار پدر این حیوان به تو شاخ زده است. میهمان گفت؛ تو هم یک جوری از این گوساله حمایت می کنی که انگار مادرش به تو شیر داده است!
-
میخانه
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 09:57
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم با تشکر از صدر
-
مست
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 18:41
مست لایعقلی جلوی یک رهگذر را گرفت و گفت: تو همان نیستی که دیشب توی گوش من زدی؟ و رهگذر گفت؛ نه، مست پرسید پس آنکس که دیشب توی گوش من زد کی بود؟ رهگذر گفت؛ چه می دانم؟ مست پرسید، پس تو کی هستی؟ و رهگذر نگاهی به سراپای مست انداخت و گفت؛ فکر می کنم، من کسی باشم که قرار است امشب کشیده آبداری توی گوش تو بزند!
-
من گمان می کردم
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 10:09
من گمان می کردم؛ دوستی همچون سروی سر سبز؛ چار فصلش همه آراستگی است. من چه می دانستم؛ هیبت باد زمستانی هست. من چه می دانستم؛ سبزه می پژمرد از بی آبی؛ سبزه یخ مزند از سردی من چه می دانستم؛ دل هر کس دل نیست قلب ها ؛ ز آهن و سنگ قلب ها؛ بی خبر از عاطفه اند. حمید مصدق
-
چو پاییز
شنبه 31 خردادماه سال 1382 13:48
چو پاییز می ریزم از خویشتن که سر سبز بر خیزم از خویشتن به شوق شکوفا شدن وا شدن بهاری بر انگیزم از خویشتن نداده است بر من دل خسته ام مجالی که بگریزم از خویشتن مرا شوق آبی شدن می برد به دریا ، که لبریزم از خویشتن من آن موج در خویش غلتیده ام که روزی بپا خیزم از خویشتن کاکائی
-
شریعتی
شنبه 31 خردادماه سال 1382 09:13
یکی از فلاسفه ی یونان به مرگ محکوم شده بود و خویشاوندی می گریست. فیلسوف پرسید: چرا گریه می کنی؟ گفت : چون تورا بی گناه می کشند. گفت : دوست داشتی گناهکارم بکشند؟ این چه گریه ای است، که برای من افتخار بزرگی است، که بی گناه کشته می شوم و اگر جز این بود و گناهکار کشته می شدم، که باید کشته می شدم! این برای من امتیاز بزرگی...
-
مصطفی چمران:
جمعه 30 خردادماه سال 1382 16:17
چه زیباست : راز و نیازهای درویشی دلسوخته و نامید در نیمه شب فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ اعتراض خشونت بار مظلومی زیر شمشیر ستمگر اشک سرد یاس و شکست بر رخساره زرد دلشکته ای در میان برادران بخاک و خون غلطیده فریاد پر شکوه حق از حلقوم از جان گذشته ای علیه ستمگران چه خوشست: دست از جان شستن و...
-
به نام خدا
جمعه 30 خردادماه سال 1382 10:21
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی جهاد رادرراه آن از آغاز زندگی شروع و بآن ختم کرد او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد او با سرافرازی شهید و به حق پیوست …او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت روانش شاد...
-
حسن مطلق
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 21:09
در اول ذکر آرد انس با یار در آخر ذکر از انس است و دیدار چنانکه مرغ تا بیند چمن را نیارد بستنش آنگه دهن را شود مرغ حق آن فرزانه سالک که با ذکر حق است اندر مسالک خوش آنگاهى دل از روى تولّى شرف یابد ز انوار تجلّى چگونه مرغ حق ناید به حق حق چو مىبیند جمال حسن مطلق
-
مست
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 19:17
مست لایعقلی جلوی یک رهگذر را گرفت و گفت: تو همان نیستی که دیشب توی گوش من زدی؟ و رهگذر گفت؛ نه، مست پرسید پس آنکس که دیشب توی گوش من زد کی بود؟ رهگذر گفت؛ چه می دانم؟ مست پرسید، پس تو کی هستی؟ و رهگذر نگاهی به سراپای مست انداخت و گفت؛ فکر می کنم، من کسی باشم که قرار است امشب کشیده آبداری توی گوش تو بزند!
-
بادمه(سهراب)
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 08:29
می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود. شبنم بر جا بود. درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ... آیا بود؟ خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود. می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود. تنهایی ، تنها بود. نا پیدا، پیدا بود. "او" آنجا، آنجا بود
-
مولای من
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 19:08
: ((مولای من ،سلام! اگر قرار شد بیایید کافی ست که شماره های یازده رقمی مان را (که عن قریب دوازده رقمی خواهد شد) همراه داشته باشید و یادتان باشد که ما فقط تا ساعت ده شب بیداریم))
-
گلبرگ
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 13:59
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خاری پی شبنم نمی گردم
-
یک هدیه :
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1382 09:29
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه که من در ترک میخانه دلی پیمان شکن دارم از صدر
-
نیایش
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 19:48
خداوندا، آینه دل را به نور اخلاص روشنى بخش، و زنگار شرک و دو بینى را از لوح دل پاک گردان، و شاهراه سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما، و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما، و از نفحات و جلوههاى خاص خود که مختص اولیاء درگاه است ما را نصیبى ده، و لشکر شیطان و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما، و...
-
صفای خلوت
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 12:17
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویش دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چو گل جویم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم از صدر
-
پیر مى فروش
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 11:11
عهدى که بسته بودم با پیر مى فروش در سال قبل تازه نمودم دوباره دوش از قیل و قال مدرسهام حاصلى نشد جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش دستى به دامن بت مه طلعتى زنم اکنون که حاصلم نشد از شیخ خرقه پوش
-
نیایش
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 20:39
بار خدایا، درود بفرست بر حاملان عرش خود، فرشتگانى که در تسبیح تو سستى نپذیرند و از تقدیس تو ملال نگیرند و از پرستش تو در نمانند و فرمانبردارى تو را آن گونه به جدّ در ایستند که چشم بر هم زدنى کوتاهى نورزند و از عشق و شیفتگى تو ذرهاى غفلت نکنند.
-
تقسیم
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 19:24
آنروز گل و ترانه تقسیم شود عطر نفس جوانه تقسیم شود بی منت بال و پر به پرواز آییم پرواز کبوترانه تقسیم شود هادی محمدزاد
-
پول پرست
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 13:07
کاروان حریص پول پرست که نه کم بلکه جمع بسیارند روز و شب می کنند سعی و تلاش پول بسیار تا به دست آرند همه سرمایه روی سرمایه روی هم سال و ماه بگذارند جای حیثیت و شئون و شرف ملک و باغ و زمین خریدارند نیست آمالشان به غیر از پول پول را دین و قبله پندارند برج تا سقف آسمان بکشند تا نگویی فقط زمین خوارند خویش را برتر از همه...
-
جام جم
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 11:42
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد