-
حرمت
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 11:17
ای خوش آنان که در زمان حیات حرمت دین حق نگه دارند نگزینند راه فسق و فساد ره مکر و فریب نسپارند متوسل به اجنبی نشوند هم ز فرهنگ غرب بیزارند گول افسون دشمنان نخورند همه جا خصم جان اغیارند ناکسان را عذاب و دشمن جان بی کسان را رفیق و غمخوارند بار منت به دوش خود نکشند هم سبکبال هم سبکبارند سر فرازند در همه اوقات نیکنامان...
-
پیوند با بزرگان
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 10:09
می گویند، شغالی دمش را به دم یک شتر گره زده بود تا در پناه بزرگی شتر از بد حادثه در امان باشد، ناگهان شیری به غرش آمد و شتر پا به فرار گذاشت در حالی که شغال بیچاره پشت شتر آویزان بود و مثل پاندول ساعت به این طرف و آن طرف نوسان می کرد، شغال دیگری پرسید؛ این چه حال و روزی است که پیدا کرده ای؟ و شغال اولی گفت؛ این نتیجه...
-
بیا
یکشنبه 25 خردادماه سال 1382 07:11
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهائی تنها و تاریک؛ خدا** مانند، دلم تنگ است. بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند. شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهیها دلم تنگ است بیا بنگر،چه غمگین و غریبانه، در این ایوان سر پوشیده ، وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی. بیا ،ای هم...
-
نکته
شنبه 24 خردادماه سال 1382 20:21
شخصی الاغش مرده بود و از اینکه مجبور بود بارهای سنگین را خودش به دوش بکشد خیلی عصبانی و دمغ بود. یک روز در بیابان یک نعل الاغ پیدا کرد با خوشحالی شروع کرد به بشکن زدن و رقصیدن! پرسیدند چی شده، خرت پیدا شده؟ گفت؛ نه! یک نعل خر پیدا کرده ام و دیگر چیزی کم ندارم. غیر از سه تا نعل دیگه و یک خر درست و حسابی!!
-
قاصدک
شنبه 24 خردادماه سال 1382 12:11
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟ از کجا و از که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه زیاری ، نه ز دیار و دیاری ، باری برو آنجا که ترا منتظرند برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند دست بردار از این در وطن خویش غریب قاصدک تجربه های همه تلخ ، با دلم می...
-
عافیت
شنبه 24 خردادماه سال 1382 09:04
صحبت عافیت ار چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرو مگذارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش از صدر
-
شادی
شنبه 24 خردادماه سال 1382 08:36
در جایی نوشته بود : اگر خواهان یک ساعت شادی هستید چرت بزنید ؛ اگر خواهان یک روز شادی هستید به مسافرت بروید ؛ اگر خواهان شادی یک هفته ای هستید به مرخصی بروید ؛ اگر خواهان شادی یک ماهه هستید ازدواج کنید ؛ اگر خواهان شادی یک ساله هستید ثروتی به ارث ببرید ؛ اما اگر خواهان شادی برای همه عمر هستید از کاری که می کنید لذت...
-
دوست
شنبه 24 خردادماه سال 1382 08:34
دوست مشمار آنکه در نعمت زند لاف یاری و برادر خاند گی دوست آن که بگیرد دست دوست در پریشان حالی و در ماندگی
-
مرد و درد
جمعه 23 خردادماه سال 1382 18:56
مرد را دردی اگر باشد خوش است......... درد بی دردی دوایش آتش است با تشکر از قصه شوق
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 21:26
ساده بودی مثل سایه،مثل شبنم رو شقایق مثل لبخند سپیده ،مثل شب گریه عاشق بی تو شب دوباره اینه،روبه روی غم گرفته پنجره بازه به بارون،من ولی دلم گرفته! واژه رنگ زندگی بود ،وقتی تو فکر تو بودم عطر گل با نفسم بود،،،وقتی از تو میسرودم
-
غم
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 18:38
غم دریا دلان را با که گویم؟..... .کجا غمخوار دریا دل بجویم؟.... دلم دریای خون شد در غم دوست.......چگونه دل از این دریا بشویم؟
-
ای شما تمام عا شقان هر کجا
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 10:03
از شما سوال میکنم، نام یک نفر غریبه را در شمار نامها یتان اضافه میکنید؟ (( قیصر امین پور))
-
استغفرالله!
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 07:46
دوستی می گفت: ستون «دغدغه» چه مکانت خوبی دارد؛ یا «در پرتو وحی» است یا «پای درس علی»، حیف که پنج شنبه ها غایب است. گفتمش؛ اخوی! اگر نیک بنگری شب جمعه ها هم «چشم به راه سپیده» است! دوباره گفت: جل الخالق، عجب قری توی کمر قلم تو خوابیده است! خندیدم و جوابش دادم؛ لطف داری اما استغفرالله!! اکبر شهیدی
-
«شعر چیست»؟!
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 13:59
شعر هم در گوشها تصرف می کند هم در چشم ها، زیرا چشم و گوش با قلب رابطه ای بی واسطه دارند (اصولا حواس درونی با حواس بیرونی عین یگانگی اند) به محض این که قلب با شنیدن یا خواندن شعر ، برانگیخته شود ، مغز به فعالیت می افتد و «حافظه و ذاکره» به مخیله و واهمه فرمان می دهند که واهمه و مخیله چشم درونی و گوش پنهان (گاه شامه و...
-
غم دلدار
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 12:05
یک چشم من اندر غم دلدار گریست چشم دگرم حسود بود و نگریست چون روز وصال آمد او را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست
-
گذر عمر
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 10:16
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی نمو دند به آیینه صبح از عمر شبی گذشت و تو بی خبری
-
کرشمه
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 19:49
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید چنان کرشمه ی ساقی دلم ز دست ببرد که با کس دگرم نیست برگ گفت و شنید بهار می گذرد مهر گسترا دریاب که رفت موسم وحافظ هنوز می نچشید
-
بمیرید بمیرید
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 19:02
در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برایید سماوات بگیرید بمیرید مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیک تر دانی بگو بمیرید بمیرید و ازین ابر برایید چو زین ابر برایید همه بدر نوینید
-
اندر فوائد اینترنت
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 10:12
کلیک کنید! طلاق بگیرید! خانواده های امریکایی به تازگی برای جدا شدن از یکدیگر نه به دادگاه ها مراجعه می کنند و نه وکیل استخدام می کنند. آنها یک راه میان بر یافته اند: به اینترنت رجوع می کنند. در تحقیق تازه ای که در مورد خانواده های لس آنجلسی صورت گرفته است از هر پنج خانواده ای که زندگی آنها با شکست مواجه شده و تصمیم به...
-
کـوزه گـر
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 09:40
در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش دیدم دو هزار کـوزه گـویا و خـموش هــر یک به زبان حــال با مـن گفتند کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
-
بد نمی شه اگه این جوری بشه
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 19:44
بخت با بنده اگر یار بشه بد نمی شه طبق دلخواه، همه کار بشه بد نمی شه پسرم رفته به دانشکده معماری بعد ده سال اگه معمار بشه بد نمی شه این حقوقی که سر برج به این بنده میدن پول یکدس کت و شلوار بشه بد نمی شه قسمت ما عوض گوشت کذایی یک چند راسته شیشک پروار بشه بد نمی شه آن مجرد که به ریش من و تو می خندد داده عقل از کف و زن...
-
آیینه فریادهای بیمخاطب
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 10:33
هفدهساله بودم، نیمه شب سکوت را میبلعید، بیگانهیی در شمال شهر،پرتاب شدهیی در مرداب خستگی، برای لقمهنانی باید تاب میآوردم، وقتی به خود آمدم،در یافتم اتوبوسی در کار نیست. باید تا نازیآباد پیاده بروم و من رفتمأ نا نداشتم. کاشکی میتوانستم، کاشکی جسارت داشتم درگوشهیی یله میشدم و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 10:07
باغ ندارم خانه ندارم رویا ندارم خواب دارم. عشق دارم. نان دارم. اطلسی دارم احمد رضا احمدی
-
آب را گل نکنیم :
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 08:55
· آب را گل نکنیم : در فرو دست انگار ، کفتری می خورد آب. یا که در بیشه دور ، سیره ای پر می شوید. یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد. آب را گل نکنیم: شاید این آب روان ، می رود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی. دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرو برده در آب. زن زیبایی آمد لب رود، آب را گل نکنیم : روی زیبا دو برابر شده است....
-
پرهای زمزمه
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 11:15
مانده تا برف زمین آب شود . مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر . ناتمام است درخت . زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوک از افق درک حیات . مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید . در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد و نه آواز پری میرسد از روزن منظومه برف تشنه زمزمه...
-
شب بوها
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 10:13
امشبم یکی از اون شباس که غرق تب و تابم صدای گریه شب بوها نمی ذاره بخوابم نیگا کن به باغچه ما به گلاش که مثل روزن لاله عباسیا و شمعدونیاش دارن میسوزن هر جا بید مجنونه اونجا خیابوناش قشتگه امشبم یکی از اون شباس که بارونش قشنگه دیدی بیدا وقتی بارون میخورن چه حال دارن؟ زیر بارون عاشقایی مث من چه حالی دارن؟ گریه ماهو نیگا...
-
لطیفه
شنبه 17 خردادماه سال 1382 18:10
شخصی یک بسته سنگین را به شخص دیگری نشان داده و گفت؛ اوهوی! این بسته را همراه من بیاور. طرف پرسید کجا؟ یارو گفت؛ طبقه دوازدهم ساختمان، آسانسور هم ندارد. پرسید، چقدر می دهی؟ گفت؛ یک تومان، طرف گفت؛ با چه دلخوشی؟ زبان خوش داری؟ بارت سبک است؟ یا مزد کلان می دهی؟
-
زندگی
شنبه 17 خردادماه سال 1382 12:08
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
-
چرا مایکروسافت ماشین نمی سازد ؟
جمعه 16 خردادماه سال 1382 12:39
در یکی از نمایشگاههای کامپیوتر که اخیرا برگزار شده بود بیل گیتس مؤسس مایکروسافت و ثروتمند ترین مرد جهان صنعت کامپیوتر را با صنعت اتومبیل مقایسه کرد و ادعا کرد : اگر تکنولوژی جنرال موتورز با سرعتی مانند سرعت پیشرفت تکنولوژی کامپیوتر پیشرفت کرده بود امروزه همه ما ماشینهائی سوار می شدیم که قیمتشان ۲۵ دلار و مصرف بنزین آن...
-
گلفروش
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 09:06
پشت چراغ قرمز کودک ، گل می فروخت گلها تمام هفت سالگی او بودند بعد از چهارده چراغ قرمز ممتد عروس رفت گل بچیند و داماد بی اختیار رفت گل بفروشد. alireza ghazveh