عصر جمعه پاییز

 

 

 

 

و آفتاب خسته بیمار
از غرب می وزید
پاییز بود
عصر جمعه پاییز.

له له زنان
عطش زده
آواره
باد هار
یک تکه روزنامه چرب مچاله را
در انتهای کوچه بن بست
با خشم می جوید

تا دور دید من
اندوهبار غباری گس
درهم دویده بود.

قلبم نمی تپید
و باورم به تهنیت مرگ
شعری سروده بود.

من مرده بودم
رگ هایم
این تسمه های تیره پولادین
بر گرد لاشه ام
پیچیده بود

من مرده بودم
قلبم
در پشت میله های زندان سینه ام
از یاد رفته بود
اما هنوز خاطره ای در عمیق من
فریاد می کشید.

روییده بود
در بی نهایت احساسم
دهلیزی
متروک
مه گرفته
. . . و خاموش
فریاد گام های زنی
چون قطره های آب
از دور دور دور ذهن
در گوش می چکید
لب تشنه می دویدم سوی طنین گام
اما. . .
تداوم فریاد گام ها
از انتهای دیگر دهلیز

یک شعر از نصرت رحمانی

نظرات 5 + ارسال نظر
A-KING پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ب.ظ http://a-king.persianblog.com

از این فکرها و صحبتها بیا بیرون . کمی فکر کن . کدام دین کدام امام.

پیر مغان بلاگ اسکای پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ب.ظ http://sima-system.blogsky.com

سلام خاله جونم
من قول دادم وب لاگتون رو درست کنم سر قولم هم هستم
بدون پسورد که نمی تونم
پسوردتون رو به ایمیل من بر روی یاهو مسنجر بفرستید
ممنون
قربانت
یا علی

خاله جان
لطف کن متن ها را بام
ایمیل بزن
(به صورت )

رضا کرمی پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:25 ب.ظ http://shush.persianblog.com

در بکارگیری واژه ها شهامت عجیبی به کار می برید و این از پختگی شماست/وزیدن خورشیداز غرب/وجویدن توسط باد ترکیبات تازه ای هستند .که در متن خوش نشسته اند...پیروز باشی

mehman nakhandeh پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:59 ب.ظ http://kiam-man.blogsky.com

:)

عمو رضا پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:34 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

سلام خاله
گلچین‌هایت واقعا زیباست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد