مست

مست لایعقلی جلوی یک رهگذر را گرفت و گفت: تو همان نیستی که دیشب توی گوش من زدی؟ و رهگذر گفت؛ نه، مست پرسید پس آنکس که دیشب توی گوش من زد کی بود؟ رهگذر گفت؛ چه می دانم؟ مست پرسید، پس تو کی هستی؟ و رهگذر نگاهی به سراپای مست انداخت و گفت؛ فکر می کنم، من کسی باشم که قرار است امشب کشیده آبداری توی گوش تو بزند!

نظرات 6 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:55 ب.ظ http://naz.blogsky.com

خیلی باحال بود

ع یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:57 ب.ظ http://www.wxyz.blogsky.com

سلام خاله جان-اتفاقا من یه خاله نسرین واقعی دارم-ببین مطالب جالبی داری و بر یک محور است-عشق.

بیتا یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:21 ب.ظ http://www.aida755.blogsky.com

خاله نسرین سلام
خودمونیم قشنگ می نو یسیها
زنده باشی .

[ بدون نام ] یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ب.ظ

سلام خااااااااااله
هااااااااااااااااا هاااااااااااااا واقعا خاله ای
خاله زنک خاله زنک...........

هالاو یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ http://hallowsky.blogsky.com

salam
site khoobi dari khosham oomad
vaghean harfe delo mizani


Be ma ham sar bezan :D

صدر دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:38 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
کز بهر جرعه ای همه محتاج این دریم

با آرزوی روزی خوب و سرشاراز موفقیت یرای تو دوست عزیز
موفق باشی
صدر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد