شب یلدا ؛ بهانه ای برای نشستن پای صحبت بزرگان

شب یلدا ؛ بهانه ای برای نشستن پای صحبت بزرگان

در گذشته های دور ، آیین ‌هایی در شب یلدا برگزار می ‌شد که یکی از آنها جشن شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید زمستانی بود. جشنی که از لازمه ‌های آن ، حضور کهنسالان و بزرگان خانواده ، به نماد کهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است و همچنین خوراکی های فراوان برای بیداری دراز مدت که همچون انار و هندوانه و سنجد ، به رنگ سرخ خورشید باشند.

دیر زمانی است که ایرانی ها و حتی برخی دیگر از جوامع ، در آغاز فصل زمستان مراسمی بر پا می کنند که در میان اقوام مختلف ، نام ها و انگیزه ‌های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین های هم فرهنگ مجاور ، از شب آغاز زمستان با نام "شب چله" یا همان "شب یلدا" نام برده می شود که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.

 

با دیوان حافظ در شب یلدا...

مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند اما همه این ها ترفندهایی است تا خانواده ها دور هم جمع شوند و بلندترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.

هنداونه خوری از قلم نمی افتد...

در سراسر ایران زمین ، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزو آداب و رسوم آن نباشد.

در نقاط مختلف ایران ، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد ، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.

مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و بعضی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند.

آنها در این شب سفره ای می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه و قاب عکس حضرت علی (ع) را جای می دهند. انواع و اقسام آجیل و تنقلاتی چون نخودچی ، کشمش ، حلوا شکری ، رنگینک ، خرما و میوه هایی چون انار ، به و به خصوص هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند.

در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خورند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنان تاثیری ندارد.

در اردبیل رسم است که مردم چله بزرگ را قسم می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولا گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می خورند.

در گیلان هندوانه را حتما فراهم می کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد.

"آوکونوس" یکی دیگر از میوه هایی است که در منطقه گیلان در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود. در فصل پاییز ، ازگیل خام را در خمره می ریزند ، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه ای خارج از هوای گرم اطاق می گذارند. ازگیل سفت و خام ، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس ازگیل در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر وقت هوس کنند ، ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.

دکتر محمود روح الامینی ، روایت جالبی از یلدای مردم کرمان ذکر می کند.

بنا به روایت وی ، مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب ها به طلا تبدیل می شوند و برای آن خانواده ، ثروت و برکت به همراه می آورند.

یلدای زرتشتیان...

جمشید کیومرثی ، مردم شناس زرتشتی درباره یلدا می گوید: نزد ایرانیان ، زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دی تا 10 بهمن و از 10 بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا ، شب نخست چله بزرگ است.

بنا به روایت وی ، زرتشتیان در این شب جشن می گیرند و "فدیه" می دهند.

فدیه ، سفره ای است که در هر خانه گسترده می شود و در آن خوراکی های مرسوم شب یلدا چیده می شود.

زرتشتیان در این شب دعایی به نام "نی ید" را می خوانند که دعای شکرانه نعمت است. خوراکی هایی که در این جشن مورد استفاده قرار می گیرند ، گوشت و 7 میوه خشک شده خام (لورک) را شامل می شوند.

آشوریان ایران نیز در جشن یلدا با سایر اقوام ایرانی شریک هستند.

آلبرت کوچویی ، رئیس سابق انجمن آشوریان تهران می گوید: ما معتقدیم یلدا ، سنت دیرینه آشوری است. یلدا یعنی تولد و آشوری ها معتقدند به دلیل نزدیکی عید میلاد مسیح و شب یلدا ، آشوری ها بعد از مسیحیت ، یلدا را به عنوان شب تولد مسیح جشن می گرفتند ولی بعدها به علت تغییراتی که در گاهشماری ها پیش آمد و سال های کبیسه را هم محسوب کردند ، این تاریخ تغییر کرد و شب یلدا 3 روز عقب تر آمد و ما این سال ها در 4 دی ، میلاد مسیح را جشن می گیریم.

وی می افزاید: آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل گشا می خرند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می گذرانند و در خانواده های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.

یلدا در روسیه...

 

یلدا که جشنی ایرانی است در کشور همسایه شمالی ما یعنی روسیه نیز رواج دارد.

دکتر داریوش کیانی هفت لنگ ، مدیر سازمان اسناد ملی ایران درباره برگزاری یلدا در روسیه چنین روایت می کند: این جشن در روسیه نیز از دیر باز ، از روزگاری که هنوز مسیحیت به آن جا راه نیافته بود ، به مدت 12 روز پر سرور و پر آئین با آداب ویژه ای برگزار می شده است و گویا هنوز هم در میان دهقانان و روستاییان معمول است.

وی ادامه می دهد: در روسیه جشن یلدا ، عید سالانه دهقانان و روستاییان بود. پختن نان شیرینی محلی به صورت موجودات زنده ، بازی های محلی گوناگون ، کشت و بذر پاشی به صورت تمثیلی و بازسازی مراسم کشت ، پوشانیدن سطح کلبه با چربی ، گذاشتن پوستین روی نرده پنجره ها ، آویختن پشم از سقف ، پاشیدن گندم به محوطه حیاط ، ترانه خوانی و رقص و آواز و مهم تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین های ویژه این جشن بوده و هست. یکی دیگر از آیین های شب های جشن ، گرفتن فال بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می خورد که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارد.

میرزا ابراهیم عکاس‌باشی؛ نخستین فیلمبردار ایرانی

میرزا ابراهیم عکاس‌باشی؛ نخستین فیلمبردار ایرانی


    
    
    آنچه که خواهید خواند درباره فردی است که دوربین فیلمبرداری را به ایران آورد. میرزا ابراهیم عکاس‌باشی، پسر میرزا احمد صنیع‌السلطنه در سال 1253 هجری شمسی به دنیا آمد. او به همراه پدر، ده سالی را در اروپا ماند و به تحصیل عکاسی پرداخت. او در سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا، به همراه گروه بود و پس از اینکه مظفرالدین‌شاه در هفدهم تیرماه سال 1279 در فرانسه با پدیده سینما توگراف، آشنا شد، دستور تهیه دستگاه آن را داد. نخستین فیلم‌های ایرانی را نیز در همین سفر در اوستاند بلژیک به تاریخ 23 مرداد 1279 برداشت. عکاس‌باشی در بازگشت به ایران تا سال‌های آخر سلطنت مظفرالدین شاه در دربار بود، با آغاز سلطنت محمدعلی شاه دربار را ترک و مدتی به کار چاپ نشریه پرداخت. او نخستین فیلمبردار تاریخ سینمای ایران به شمار می‌‌آید.
    
    میرزا ابراهیم‌خان عکاس باشی نخستین فیلمبردار ایرانی، در مرداد ماه سال 1253 در تهران به دنیا آمد. عمر او در این دنیا کم بود و در سال 1294 در سن 41 سالگی در چابکسر قزوین دیده از جهان فرو بست.

    پدرش میرزا احمد صنیع‌السلطنه، عکاس‌باشی دربار ناصرالدین شاه بود، درباره او می‌‌گویند: وی بدون اجازه ناصرالدین شاه با معیر الممالک به اروپا سفر کرد و شاه به هر دو غضب کرد. معیر برگشت، اما صنیع‌السلطنه حدود ده سال در اروپا ماند و پسرش میرزا ابراهیم‌خان از چهارده سالگی در پاریس به تحصیل عکاسی پرداخت و زمانی که ناصر‌الدین‌شاه اجازه داد پدرش بازگردد، او نیز همراه پدر به تهران آمد و به دستور شاه در خدمت مظفرالدین میرزا که ولیعهد بود و در تبریز به سر می‌‌برد، درآمد. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه، میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی، همچنان در دربار بود و همین امر باعث شد تا در آبان سال 1277 شمسی، یعنی زمانی که 24 سال سن داشت لقب عکاس‌باشی را بگیرد و همچنین با خواهر همسر مظفرالدین شاه، یعنی زیورالسلطان طلعت‌‌السلطنه ازدواج کرد.
    میرزا ابراهیم در سفر نخست مظفرالدین‌شاه در سال 1279، همراه او بود و در شهر (کنترکس‌ویل) فرانسه دستور تهیه دوربین را دریافت کرد و به وسیله پدرش که در پاریس به سر می‌‌برد، ترتیب آن را داد.
    او نخستین فیلم را در (اوستاند بلژیک) در مراسم جشن گلها فیلمبرداری کرد و سپس همراه شاه به ایران بازگشت.
    شروع نمایش فیلم از همان روزهای نخست بازگشت مظفرالدین شاه، در دربار، سپس رفته رفته نزد اشراف،به هنگام مهمانی‌ها و عروسی‌ها آغاز شد.
    نمایش فیلم هر دفعه، غالبا دوبار جداگانه، یکبار برای مردها و یکبار برای زن‌ها، صورت می‌‌گرفت.
    در سفری که مظفر‌الدین‌شاه در سال 1900 میلادی به پاریس داشت از نمایشگاه جهانی دیدن کرد و پس از تماشای یک فیلم سینمایی، علاقه‌مند شد تا یک دستگاه کامل فیلمبرداری و نمایش فیلم خریداری کند و با خود به ایران بیاورد.
    مظفرالدین شاه این گونه تعریف می‌‌کند: بعدازظهر به اکسپوزیسیون و تالار جشن رفتیم که در آنجا (سینما توگراف) که عکس مجسم و متحرک است، نشان می‌‌دهند.
    بعد هم به عمارت (ایلوزین) رفتیم که تفصیل آن از این قرار بود؛ ابتدا وارد در مخصوص این عمارت شدیم، وقت مغرب چراغ‌های اکسپوزیسیون روشن بود، اول تالار جشن است که خیلی در نظر ما جلوه کرد و واقعا بنای عالی‌ا‌ست؛ جایی است به بزرگی دو تکیه دولت و همان طور حدود و با بلور منقش، مسقف است و اطراف آن دو مرتبه صندلی‌های مخمل قرمز است که برای جلوس است؛ خاص ساخته و پرداخته شده، در این تالار سینماتوگراف نشان می‌دهند، پرده بسیار بزرگی در وسط تالار بلند کردند و تمام چراغ‌های الکتریک را خاموش و تاریک کرده، عکس سینما‌توگراف را به آن پرده بزرگ انداختند، خیلی تماشا دادند، من جمله مسافرین آفریقا و عربستان را که در صحرای آفریقا با شتر راه می‌‌پیمایند، نشان دادند که خیلی دیدنی بود، دیگر اکسپوزیسیون و کوچه متحرک و رودخانه و رفتن کشتی در رودخانه و شناوری و آب بازی مردم و انواع چیزهای دیگر دیده شد که خیلی تماشا داشت.

    به عکاس‌باشی دستور‌العمل داده‌ایم آنها را خریده و با خود به تهران بیاورد و ما آنان را نشان بدهیم.
    سرانجام این دستگاه‌ها خریداری شده و در اختیار میرزا‌ابراهیم‌خان قرار گرفت و او با آنها در شهر (استاند) بلژیک که مظفر‌الدین شاه مدتی در آن توقف داشت، از (جشن گل) که با ورود شاه مصادف شده بود، فیلمبرداری کرد...
    
    (امروز عید گل است و ما را دعوت به تماشا کردند، بسیار عید با تماشایی بود، تمام کالسکه‌ها را با گل مزین کرده و توی کالسکه‌ها و چرخ‌ها را پر از گل کرده بودند که کالسکه‌ها پیدا نبود و خانم‌ها سوار کالسکه‌ها شده و با دسته‌های گل در جلو ما عبور کردند و عکاس‌باشی هم مشغول سینما توگراف اندازی بود...)
    در دومین سفر مظفر‌الدین شاه به اروپا، میرزا ابراهیم‌خان باز به عنوان عکاس همراه کاروان او بود. شاه در سفرنامه دوم خود در ضمن شرح وقایع روزهای توقف در آلمان نوشته است: (عکاس‌باشی را هم به جهت عکس جدید الاختراع که در آلمان بود، گفتیم بماند و یاد بگیرد) و در جای دیگر می‌‌نویسد: عکاس‌باشی هم سینما توگراف آورده بود، یک ساعتی هم او را تماشا کردیم.
    پس از بازگشت از سفر دوم، سفرنامه شاه باز در (مطبعه خاصه مبارکه) با دست میرزا احمد خان و میرزا ابراهیم خان چاپ و منتشر شد، در صفحه اول آن سفرنامه آمده بود:
    میرزا ابراهیم پس از بازگشت از سفر، همچنان با پدر خود در عکاسخانه دارالفنون و چاپخانه دربار مشارکت داشت و پس از درگذشت پدر (میرزا احمدخان)، لقب (صنیع‌السلطنه)، به او تعلق گرفت.
    نمونه‌هایی از عکس‌های میرزا ابراهیم‌خان و پدرش میرزا احمدخان، 178 قطعه در چهار مجله در آلبوم خانه گلستان موجود است که از مظفرالدین شاه و شکارگاه‌هایش در فاصله سال‌های 1314 تا 1320 هجری قمری گرفته و مرتب شده است. پس از مرگ مظفرالدین شاه، ابراهیم میرزا خدمت در دربار را ترک کرد و در زمینی که با برادر کوچکترش (تقی‌خان صنیع السلطان) در نزدیکی کرج تهیه کرده بود به کشاورزی پرداخت و در خانه‌اش گاهی برای دوستان و مهمان‌هایش فیلم ‌نشان می‌‌داد، وی در سال‌های آخر زندگانی برای کشاورزی، به گیلان رفت و در سال 1294 شمسی در چابکسر از دنیا رفت.
    البته یک حکایت دیگر آن است که می‌‌گویند: با آغاز سلطنت محمدعلی شاه و پس از فوت مظفرالدین‌شاه، میرزا ابراهیم جایش را به عبدا... میرزا قاجار (شاگرد پدرش) داد و خود به زراعت در ولدآباد کرج و نیز به امور چاپی مشغول بود، او در اواخر عمرش املاک (ساعدالدوله) را در قزوین اجاره کرد و در قهوه‌خانه‌ای در چابکسر دچار سکته شد و درگذشت.
    از او یک پسر و چهار دختر باقی ماند، پسر او جهانگیر مصور رحمانی از عکاسان ماهر تهران بود.
    
    آنتوان روس

    آنتوان سوریوگین از عکاسان معروف و هنرمند تبریز و تهران، از اهالی گرجستان بود که در ایران به روس بودن شهرت یافت. او هم از اولین عکاسان معروف آن زمان بود و همزمان با ابراهیم میرزاخان، نقش مهمی در هنر عکاسی داشت. وی در دهه آخر سیزدهم هجری از قفقاز به تبریز آمده و عکاسخانه خود را در آن شهر دایر کرد. سپس بر اثر شهرتی که به دست آورده بود، به دربار مظفرالدین شاه راه یافت. وی در سال 1495 هجری قمری، کتابی در فن عکاسی از (لیبر) از عکاسان مشهور پاریس به فارسی ترجمه و به ولیعهد تقدیم کرد که نسخه‌ای از آن ترجمه به خط نستعلیق خوش در کتابخانه ملی تهران موجود است.
    آنتوان گویا همراه مظفرالدین شاه یا کمی پیش از او رهسپار تهران شد. در این شهر در خیابان علاءالدوله (فردوسی) جنب در شرقی میدان، عکاسخانه خود را دایر کرد و در اندک زمان شهرت زیادی در میان مردم تهران به دست آورد.
    او سپس تابعیت ایران را پذیرفت و با یک زن ارمنی، البته ایرانی ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد اما از آنان بیش از یک دختر و یک پسر زنده نماند.
    او مردی آرام، گوشه‌گیر، خوش‌برخورد و گشاده‌رو و در عکاسی استاد بود. پرتره‌ها و عکس‌های هنرمندانه او در دست خانواده‌های ایرانی، فراوان دیده می‌‌شود. وی دارای نشان‌های زیادی از سوی ایران شد. همچنین مدال افتخار طلا از نمایشگاه 1897 بروکسل و نمایشگاه 1900 پاریس و چندین مدال دیگر کسب کرد که تصویر آنها را در برخی از آرم‌‌های عکاسخانه خود در پشت عکس‌ها به چاپ رسانده است.
    گفته می‌‌شود بسیاری از عکس‌های زمان مظفرالدین شاه در تهران و پیشامدهای دیگر آن زمان، اثر دست آنتوان‌خان است و خود، مجموعه‌ای از نسخه‌های اصل عکس‌های آنتوان‌خان در اختیار دارد که مهارت و استادی او را در هنر عکاسی به خوبی نمایان می‌کند، گویا برخی از آنها از روی شیشه‌‌هایی چاپ شده که عکاسان پیش از او از مناظر مختلف ایران گرفته بودند.
    او در تهران به خاک سپرده شد، فرزند او هنرمند و مینیاتوریست بود که در آغاز جوانی در آتلیه پدرش مشغول کار عکاسی بود، اما ذوق سرشار و استعدادش او را به کار نقاشی و خلق آثار هنری کشاند. او پس از جنگ‌ دوم جهانی، نمایشگاهی از آثار خود را به نمایش گذاشت و سپس به هندوستان رفت و از آنجا رهسپار آلمان شد و سپس به دعوت وزارت فرهنگ و هنروقت، نمایشگاهی از آثارش در تالار فرهنگ تهران به معرض نمایش گذاشت و برخی از آثار او برای حوزه‌های تهران خریداری شد و اکنون روزهای کهولت را در اشتوتگارت می‌‌گذراند.

آونگ ساعت

آونگ ساعت در مدار ثابت تردید می جنبد
یک رفت یک برگشت
یک رفت یک برگشت
حمل صلیب تنهایی بر شانه ی زخمی
تکرار سوزش در میان آتش وحشت
در دشت های خشک
سرگشتگان
با چشم های خسته از توفان شن باد
با پنجه های منقبض
در خاک می کاوند
اجساد
در قبر می جنبند
و دشت های خشک
پر می شود از مردگان بویناک سرد
آویخته از هیکل شان پاره های گوشت
و خیک های کرم
سرگشتگان
آغوش می شوند