«شعر چیست»؟!

شعر هم در گوشها تصرف می کند هم در چشم ها، زیرا چشم و گوش با قلب رابطه ای بی واسطه دارند (اصولا حواس درونی با حواس بیرونی عین یگانگی اند) به محض این که قلب با شنیدن یا خواندن شعر ، برانگیخته شود ، مغز به فعالیت می افتد و «حافظه و ذاکره» به مخیله و واهمه فرمان می دهند که واهمه و مخیله چشم درونی و گوش پنهان (گاه شامه و لامسه نیز به میدان کشیده می شوند) به کار بیفتند و صوری از گذشته پیش چشم مخاطب بیاورند یا آینده را در نزد «عاقله» وی بیارایند و... شعر در خواص تصرف می کند و حواس در یکدیگر (آن وقت تو به این دلخوش کرده ای که حس آمیزی چنین باید باشد یا چنان) در اینجا سخن از روح شعر در میان است ، ورنه صورت و شکل را که هر پیاده ای هم می تواند بفهمد و فی المثل بگوید شعر قدیم ، شعر نو و... فرض می کنیم یکی از معاصران ما، فی المثل شما، جای حافظ را گرفته اید. خیال می کنید، زبان فارسی چه مقدار مهلت خواهد یافت؟ یا کسی که به دیوان شما تفال می زند، چه خواهد فهمید؟ من این را از تو می پذیرم که شعر باید چنین باشد و چنان نباشد و حتی معنا و مفهوم محتملی نیز در آن یافت نشود و... اما تو فکر می کنی با این همه هنرمندی به کجا رسیده ای؟ آیا مردم حافظ را رها خواهند کرد و به تو رو خواهند آورد؟ یا مولوی را؟ یا بیدل را که تازه هنوز مقدمه تسخیر وی تمام نشده است . (اجداد وی جهان را با شمشیر گرفته اند و او باید آن را با شعر تسخیر کند) وقتی امریکا تازه با مولوی آشنا شده و به آن خو کرده و استقبال از پی استقبال و دیسکت از پی دیسکت است که ترجمه دیوان شمس ... و تو آن وقت چسبیده ای به لاطائل گفتن ، مبارکت باد، اما بدان که نفرین شده ای ، چرا؟ زیرا نه در این سوی و نه در آن سوی ایستاده ای ، می خواهی تماشاگر باشی ، اما قد و بالای رعنای خودت را و این فرعونیت است و همه فراعنه چه پشت میز کار، چه سوار بر هواپیمای شخصی ، چه پشت تریبون ، چه در مزارع ، چه در کارخانه ها خود را می پرستند و خودپرستی ، خودفریبی است . کی یرگه گور می گفت : «خوشتر آن دارم که خوکچرانی باشم تا به زبانی سخن بگویم که مردم من از آن سر در نمی آورند» و تو راه گم کرده و درست همچون برادر حاتم طایی رفتار می کنی . شعر تعریف پذیر نیست ، اما حدودپذیر است . پشت سر وحی ایستاده ، یعنی زبان مقام ولایت است و... خیر! از اینجا فروتر ناظمان و مداحانند و بازیگران با کلمات ، و شعبده پردازان با زبان و سرایندگان حراره هایی که خوانندگان آهنگهای مبتذل و مهمل ، نشخوار می کنند. چه قصیده امیر معزی در مدح سنجر، چه قصیده ظهیر در مدل قزل ارسلان ، چه این مثلا ترانه هایی که سراینده آنها مرد است و خواننده زن (چه اسراری که می تواند برای اهل تاویل در این خرمنگاه برملا شود). چه از آن هم مبتذل تر و متداول ترین . هیچ تفاوتی میان این گونه شعر و شاعران نیست . جر این که ظهیر فاریابی گاه به سطح حکمت ارتقائ پیدا می کند و قصیده ای یا تشبیبی از یک قصیده را به دردهای فراگیر و بزرگ اختصاص می دهد و شاعر پست مدرن معاصر، با زبانی بریده و الکن از مجال تنگ «خودی خود» به فغان می آید و چیزی درهم همچون کلافی پیش روی خواننده می نهد و... هر دو بی اعتبارند. زیرا تقدیر این سرزمین بر شعر بنا شده است و پادشاهان و ملکه ها نیز غالبا شاعر بوده اند و... بی اعتباری شعر از بحران مخاطب نیست . چرا حافظ بحران مخاطب ندارد؟ چرا مولوی دچار بحران مخاطب نیست . تو در ساحت وهم ، دگرگون شده و دگرگون دیده ای و دگرگون باز گفته ای . حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که تو پیشتازترینی ، باز هم باخته ای ؛ زیرا معلوم نیست حوالت زبان فارسی این باشد که به سراغ تو بیایند، شاید 10سال دیگر ما مثل بلبل به انگلیسی چهچه زدیم ؟ شاید هم عرب شدیم . اگر شاعری و براستی خود را شاعر می دانی ، بدان که نخستین سعی شاعر، فرا بردن و گستره ای عظیم ایجاد کردن برای زبان خود است . زیرا، هر اندازه شعر بیشتر به خطر بیفتد، زبان بیشتر به خطر افتاده و شاعر زیان بیشتری متحمل شده است . شعر دو وجه دارد که تو هیچ کدام را رعایت نمی کنی ، ایجاز (حتی اگر مخل باشد) ایصال ، حتی اگر برای خواص سروده باشی . تو در پی مخاطب نمی گردی ، زیرا بزرگترین مخاطبی که شناخته ای «فرعون» خود توست . حال آن که شاعران ، درویشانه و عاشقانه زیسته اند، پاک و بی غش ، نه برای آن که بمانند و مجسمه و سالروز و یادبود و... نه . اینها بازیهای ابلهانه اکنون زدگان است . شاعر، درویش و عاشق و بی غش می زید؛ زیرا آسمانیان او را چنین می پسندند. زیرا گاه نه مصرع نخست ، بلکه سراسر شعر را آسمانیان به شاعر دیکته می کنند و... با تو سخن گفتن کرای نمی کند.

یوسفعلی میرشکاک
نظرات 3 + ارسال نظر
عمو رضا چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

سلام خاله خانوم
هنوز مطالبت را نخوانده‌ام ولی نسبت به این آقاهه(میرشکاک) آلرژی دارم. یه جوریه!

صدر چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:00 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
خاله ای گفتن !
خواهر زاده ای گفتن !
با احترام !
سلام !
موفق باشی
صدر

عرفان چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:02 ب.ظ http://erfanan.blogsky.com

سلام .میبینم که ......
حالا فهمیدم این مدت کجا بودی
خیلی مخلصیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد