به مناسبت هفتادمین سال تولد سهراب سپهری



سراب(سهراب)

آفتاب است و ، بیابان چه فراخ !
نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
غیر آوای غرابان ، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت.

در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود ، می بیند
آدمی هست که می پوید راه.

تنش از خستگی افتاده ز کار.
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگی اش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.

هر قدم پیش رود ، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب.

منتظر ،کیست ؟




او می آید برای آنکه جهان را پر از داد کند، در حالی که در هر گوشه اش بیداد، بیداد می کند. و ما منتظریم. منتظر دادگری که پرچم عدالت بر افرازد و صلح و دوستی را به جای جنگ و کینه و عداوت بنشاند.
صفت منتظر، ارزشمند است. راویان، انتظار ظهور و فرج امام زمان(عج) را از برترین عبادتها دانسته اند. دلیلش هم روشن است. منتظر دادگر، اهل بیداد نیست. چشم به راه عدالت، ستم نمی کند. شیفته صلح و محبت، کینه نمی ورزد... و هر که چنین ویژگی هایی داشت، مگر می تواند جز در راه بندگی خدا قدم بردارد؟
اگر نخواهی ظالم باشی، نمی توانی تن به ظلم بدهی که این هم، خود ستمی بزرگ است. و اگر نخواهی ستم پذیر باشی، نمی توانی آدمی «واداده» و «وارفته» باشی. به همین دلیل، انسان منتظر، قائم است و ایستاده. و مقاوم است دربرابر هر آنچه به آن بیداد می گویند. به تعبیری «منتظر، انسان آماده ای است که هر لحظه احتمال می دهد شیپور انقلاب نهایی نواخته شود و او خود را مسئول شرکت در این جهاد می داند. هم آماده است، هم متعهد، هم مجهز. و هر شیعه به امید شنیدن آواز امام (عج) سر بر بستر می نهد.
ظلم چیست؟ فقط همین است که صاحب قدرتی، حق رعیتی را بالا بکشد و احیاناً او را با تازیانه بزند؟ دوران این ستم، گذشته و امروز، ظلم، نمادهای متمدن و ظواهری زیبا دارد. ستم، گاه به رنگ عدل در می آید و خود را تحمیل می کند. شاید هم گاه، رنگ دمکراسی و حقو ق بشر و الفاظی نظایر آن پیدا کند. و مهم این است که منتظر، در فضای غبارآلود، بتواند ظلم و عدل را از یکدیگر تمیز دهد. مگر ندیده ایم و نشنیده ایم که اجرای عدالت و نیز اجرای حدود الهی، درهمین مملکت امام زمان، گاه از سوی افرادی که نان امام زمان را می خورند، به ظلم تعبیر شده است؟!
دشمنان، فراوان تلاش کرده اند که ظهور حضرت حجت را با حاکمیت شمشیر بر مردمان مرادف کنند و در طول صدها سال تبلیغ، توانسته اند چنین فرهنگی را بر پاره ای از اقشار تحمیل نمایند. زیان اینگونه تبلیغ، که متأسفانه گاه از زبان معتقدان به امام عصر نیز بازگو شده، شاید کمتر از تبلیغ کسانی نباشد که منکر مهدویت بوده اند. با این حال، نباید از امام عدل و صلح، تصویری ارائه گردد که - العیاذبالله- او کاری به دین و دنیای آدمیان ندارد و اصلاً می آید که با متدینان بستیزد! و بر همه عالم، تساهل و تسامح را حاکم نماید.
اسلام، دین رحمت است. پیامبر «رحمه للعالمین» است و امام زمان هم چنین خواهد بود. پرکردن جهان از عدالت، آن هم باوجود ظالمانی که عالم را از ستم و فساد پر کرده اند، قرار نیست با معجزه صورت گیرد تقدیر الهی چنین است که ظلم ستیزی با نقش آفرینی مردم انجام گیرد و مگر می توان پذیرفت که ستمکاران، بی هیچ مقاومتی، به حق و عدل گردن نهند؟ مگر در زمان پیامبر چنین کردند؟ پیامبر رحمت، همگان را به دین خدا خواند و طبیعی است هر که در برابر او ایستاد، رحمت بر دیگر مردم مومنان چنین اقتضا دارد که با محارب، مماشات نشود. امام رحمت- حضرت حجت(عج)- نیز به سنت جدش رسول خدا عمل می کند و در حکومت او، جائران و جابران، چاره ای جز گردن نهادن به فرمان او ندارند و در غیر این صورت، مگر رحمت، چیزی جز برانداختن آنهاست؟
مسلمانان، امروز انتظار ظهور عدالت را دارند و برای آنکه بتوانند مصداق منتظر واقعی باشند، گریزی ندارند جز آنکه لیاقت انتظار را در خود ایجاد کنند. نمی توان منتظر اباصالح بود و خود، صالح نبود.
دوران غیبت، دورانی است که در آن فتنه های بیکرانی وجود دارد و مرحله ای است سخت و جانفرسا. و به قول حافظ طی کردن این مرحله، بدون همرهی خضر ممکن نیست، چرا که «ظلمات است، بترس از خطر گمراهی».
و خضر راه را، مهدی(عج)، خود برگزیده است. او، راهبری جامعه را پس از نواب (نمایندگان) خاص، به نواب عام سپرد و فقیهان و امانتداران دین خدا را مسئولیتی سنگین داد. هر که راه را با خضر طی کند، چه واهمه ای از زیان دارد؟ و آنکه راهش را از راهنما جدا نماید، در خوش بینانه ترین تصور به بهشت خیالی می رسد. بهشتی که دوزخ، در برابر آن گلستان است.
نایب عام امام زمان، به گونه ای گزیده می شود که با سیستمهای حاکم بر جهان کنونی، تفاوتهایی دارد و همین تفاوتهاست که معتقدان به نیابت امام زمان(عج) را از دلدادگان به حکومتهای غیرالهی متمایز می کند.
دریغ است که نحوه این انتخاب را از قلم زنده یاد دکتر علی شریعتی، در این مقال نیاوریم:
«در دوره غیبت کبری یک نظام انتخاباتی خاص بوجود می آید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر، اما یک دمکراسی آزاد نیست، گرچه این انتخاب شونده به وسیله مردم انتخاب می شود، اما در برابر امام مسئول است. و در برابر مردم نیز، برخلاف دموکراسی که منتخب به وسیله مردم، فقط در برابر خود مردم که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند مسئول است.
این است که مردم نائب عام را خودشان، با تشخیص و آراء خودشان، براساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را می پذیرند، و او را جانشین امام تلقی می کنند، و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است یعنی برخلاف نماینده ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسئول این نیست که ایده ها و ایده آلها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده اند برآورده کند، بلکه مسئول است که مردم را براساس قانون و مکتبی که امام رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کرده و آنها را براساس آن مکتب تغییر و پرورش دهد.
این یک انتخابات طبیعی است، همانطور که درباره متخصصین دیگر این کار را می کنیم...
این امام، در دوره غیبت، مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را برعهده علمای روشن و پاک و آگاهان بر مذهب خود می گذارد تا ظهورش فرارسد و آن هنگامی است که رژیم های حاکم و نظام های اجتماعی در سراسر زندگی انسانها به حضیض فساد رسیده باشند.»
و آنکه منتظر مهدی است، نمی تواند راه انتظار فرج را بی رهروی نایب او طی کند

شاد باش عید


شراب ژاله به جام است باغ و بستان را
به باغ لاله صلا می دهند مستان را

به صد زبان گل صد برگ و ده زبان سوسن
دگر چه جای خموشی هزاردستان را

به کوه
٬
برف مگر آب شد که غرش سیل
صلای بدرقه سر می دهد زمستان را

به هول جنگ جهانی
٬
چه باد و رگباری
که یادت آورد آوارگان لهستان را

شب سیاه زمستان بدین سحر سفری است
تو همه به بدرقه بدرود کن شبستان را

دهان غنچه گل وا شود که ابر بهار
به دایگی شد و پر شیر ساخت پستان را

کلاغ و چلچله گویی به طفل بازیگوش
دهند مژده تعطیلی دبستان را

نسیم بر سر صد برگ گوییا سعدی است
که صفحه بندد و شیرازه گلستان را

اگر چه پیل پلنگ افکنی چو رویین تن
چه جای پنجه زدن شیر زابلستان را

به شیره دست به سر کن مگس که بی طوطی است
اگر شکوه شکسته است شکرستان را

نگاه شاهد غضبان حفاظ عفت اوست
که چشم شیر قرق می کند نیستان را

به کفر زلف تو آن شانه چون یکی شمشیر
که صف شکافته آشوب کافرستان را

به شادباش شب عید
٬
شهریار این می
به جام کرد و صلا داد می پرستان را

(حضرت شهریار)