عطر بسم الله

شبی تب داشتم ، رفتی و قرص ماه آوردی

برایم شیشه ای از عطر بسم الله آوردی

من از صد بار اسماعیل و هاجر، تشنه تر بودم

تو این زمزم ترین را از کدامین راه آوردی؟

من از بی قبلگانم ، کافری از من نمی پرسد

مسلمان کافرا ! کی رو بدین درگاه آوردی

عزیز مصر بود این دل که دادم بر تواش روزی

امان از گرگ یوسف خورده ای کز چاه آوردی

دوباره شنبه ام تعطیل شد، یکشنبه ام تعطیل

دوباره یادم از آن جمعه ی ناگاه آوردی

از علیرضا قزوه http://ghazveh.persianblog.com/

بادمه(سهراب)

 

می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود.
شبنم بر جا بود.
درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ... آیا بود؟
خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود.
می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود.
تنهایی ، تنها بود.
نا پیدا، پیدا بود.
"او" آنجا، آنجا بود

مذمت دنیا

 
دار دنیا منزلی پست و خس است
نیست منزل در حقیقت محبس است
مردمی کاندر جهان فانی اند
چون به دقت بنگری زندانیند
کس در این زندان ز غم آزاد نیست
یک دلی در دار دنیا شاد نیست
روح انسان تا که در بند تن است
هست زندانی و حبسش مسکن است
کنج زندان استراحتگاه نیست
یار زندانی جز اشک و آه نیست
روح تا با جسم ما مأنوس شد
مثل مرغ اندر قفس محبوس شد
این همای پاک را در چند ماه
بود زندان رحم آرامگاه
گرچه در آن حبس بس دلگیر بود
فکر آزاد از غل و زنجیر بود
چون به زندان جهان شد جای او
بسته شد زنجیرها در پای او
حب مال و جاه و اولاد و عیال
هست غل و قید و زنجیر و عقال
¤¤¤
ای برادر تو همه منکوره ای
اندر این دنیا چو زر در کوره ای
گر بود منکوره ات عالی زری
ور که باشد پست از مس کمتری
نفع مس از بهر مردم مستمر
آدم بد فکر می باشد مضر
مسگران از مس نمکدان می کنند
مردم جاهل نمکدان بشکنند
مسگر از مس سازد آنگونه ظروف
که رسد نفعش به صدها و الوف