شبی تب داشتم ، رفتی و قرص ماه آوردی
برایم شیشه ای از عطر بسم الله آوردی
من از صد بار اسماعیل و هاجر، تشنه تر بودم
تو این زمزم ترین را از کدامین راه آوردی؟
من از بی قبلگانم ، کافری از من نمی پرسد
مسلمان کافرا ! کی رو بدین درگاه آوردی
عزیز مصر بود این دل که دادم بر تواش روزی
امان از گرگ یوسف خورده ای کز چاه آوردی
دوباره شنبه ام تعطیل شد، یکشنبه ام تعطیل
دوباره یادم از آن جمعه ی ناگاه آوردی
از علیرضا قزوه http://ghazveh.persianblog.com/
می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود.
شبنم بر جا بود.
درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ... آیا بود؟
خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود.
می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود.
تنهایی ، تنها بود.
نا پیدا، پیدا بود.
"او" آنجا، آنجا بود