لطیفه

!... دزدی پیراهنی دزدیده و برای فروش نزد مال خرها رفت ولی قبل از آنکه موفق به فروش آن شود، دزد دیگری پیراهن را از او دزدید و یارو دست از پا درازتر به خانه برگشت. یکی از دوستانش پرسید، پیراهن را چند فروختی؟ و دزد پاسخ داد؛ به همان قیمت خرید!!

به افتخار لگد


در خبرها آمده بود که به یکی از فوتبالیست های اروپایی بابت انتقال به باشگاه چلسی رقم افسانه ای 100 میلیون دلار (82 میلیارد تومان) پیشنهاد شده است. از آنجا که عصاره فوتبال، چیزی جز لگد زدن به سر و ته توپ نیست، یاد همان حرف معروف میلاد افتادیم که پیش از این فرموده بود «ای کاش به جای هفتاد سال قلم زدن، یک سال لگد می زدم» سروده زیر را به افتخار لگد و لگدپردانی تقدیم می کنیم.
گشوده ایم سخن را کنون به نام لگد
ستاده ایم سراپا به احترام لگد
دو صد هزار دلار است نرخ هر لگدی
امید آنکه بماند بجا دوام لگد
شده ریال ز دروازه لگد خارج
حساب مارک و دلار است در نظام لگد
لگد زدن برساند تو را به شهرت و پول
مگیر دست کم ای هموطن مقام لگد
رسی به کام دل خویش در زمین چمن
اگر به یاری داور رسی به کام لگد
لگد به دوره ما دست کم هزار دلار
برای هر نفری می شود تمام لگد
زعلم و فضل چه حاصل لگد بزن بر توپ
به دیگران برسان از من این پیام لگد
قلم نزن که کنون موقع لگد زدن است
رسی به ثروت و شهرت به اهتمام لگد
هزار سال قلم گرزنی ندارد سود
رسی به آرزوی خویشتن به گام لگد
بگو به سعدی و حافظ که ادعا نکنید
در آن مقام که مجلس بود به نام لگد
زمانه رام نگردد به عقل و دانش و فهم
شود بدون چک و چانه لیک رام لگد
شده به استادیوم جمع صد هزار نفر
نه از برای من و تو به ازدحام لگد
ترقی من و تو بر همان لگد زدن است
بریم فیض هم از لطف مستدام لگد
بدا کسی که بیفتد به دام دروازه
بهوش باش نگردی اسیر دام لگد
به دور ماست لگد بهتر از هزار کتاب
مرا به اهل کتاب است این پیام لگد
کوپن فروش بود یا اگر بود بیکار
رسد زصفر به عالیترین مقام لگد
گلی زدی اگر از راه دور یا نزدیک
همیشه باش تو در فکر انتقام لگد
برای اینکه تماشا کنی بساط طرب
بکن همیشه تماشا زپشت بام لگد
لگد زدن زغلامی رساندت بر اوج
از آن شدند گروهی به جان غلام لگد
لگدپرانی همچون منی ندارد سود
از آن شده است به امثال من حرام لگد
لگد به توپ بزن گر زنی نزن به شکم
که این پیام بود آخرین کلام لگد
تو را چه سود زدانش، لگد بزن، همه عمر
بگیر در کف خود ای پسر زمام لگد

لطیفه

شخصی می گفت بنده بعد از تحقیق فراوان به این نتیجه رسیده ام که 50 درصد از دختران شهر ما به شدت با ازدواج مخالف هستند! از او پرسیدند چطوری تحقیق کرده ای؟ و یارو گفت؛ خودم از آنها خواستگاری کرده و همه جواب رد داده اند!