آسمان مال من است
گاهی که قرار است از تو بنویسم، دست و پای دلم را گم میکنم، بهانههای بارانی میگیرد دلم.
دلم هوای مهربانی میکند به یادآوری تو و میخواهم جسارت بخوانم از ردپای سنتشکنیهای جسورانهات.
خداوند گفته بود اگر اینگونه نیکورفتار و مهربان نبودی، این قدر ایمان آورندگانت فراوان نبودند.تو آمده بودی که یاد آدمها بدهی به گونهای دیگر و گونهای بهتر نیز میشود زیست. تا خدا را از دست ثروتمندان بگیری و بین همه آدمها قسمت کنی
خدای تو، خدای پشت درهای بسته گنجخانه کعبه نبود. خدای تو خدای مهربانترین مرد تبر بر دوشی بود که از خدایان سنگی و چوبی، از زیورآلاتشان از مالیاتهایشان و از قربانیهایشان و از سنتهای جاهلیشان چیزی بر جای نگذاشت.
خدای تو، خدای مهربان و صمیمی و نزدیک داستان آن مردم عجمی بود که به تو گفت نماز خواندن نمیدانم و تو یادش دادی تنها بگوید: «الهی! انت ربی و انا عبدک» و سالها بعد که آن مرد بازگشت پیش تو دانستی که جملهاش را جابهجا میگوید و آنچه او میگوید به گوش سر عین شرک است.
اما خدای مهربان و نزدیک و صمیمی تو که دست آدمها نمیگرفتش اما در دسترس همه آدمهای اهل زمین بود، آنقدر عشق ورزیده بود با سجدههای مرد که آرام در گوشت گفت: «حتی جملهاش را عوض نکن او بیش از همه آنها که به نیکی نماز خواندن میدانند، به من نزدیک است.»
میلاد تو میلاد همه لحظههای ناب عرفانی است. میلاد مردی که یک طلوع آفتاب از ارتفاع جبلالنور از چلهنشینی عارفانهاش به زمین بازگشت تا از آزادی بردگان، راستگویی، امانتداری، عشقورزی و برابری حقوق انسانها بگوید، تا تمام دخترکان نوزاد را در آغوش امنش پناه ایمن حیات باشد و تا آسمان را بین همه آدمها تقسیم کند.
میلاد او هر سال به خاطر میآورد که سهمی از آسمان مال من است.
سلام خوبی.....
موفق باشی