رام عزیز!
تو را دیدم، به تو دل بستم. با تو آمدم... ماندم... شاد شدم... رنج کشیدم و خوشحالم که آنچه را در رویاهایم به دنبال آن بودم پیدا کردم.
به خاطر همین، احساس شکست نمیکنم، چرا که عشقی پیدا کردهام که با روحم یگانه شده و دیگر مرگ نیز قادر به جدا کردن آن از من نیست.
از تو ممنونم رام ... ممنونم که شرط مسلمان شدن را برای من گذاشتی ... زیرا که گمشده من در آن سوی این شرط و داخل همان امامزادهای که در خواب دیده بودم، منتظر من بود ... دلم میخواهد، هر وقت که چشمهایت را باز کردی و از خواب بیدار شدی، آنچه را اتفاق افتاده، فراموش کنی و دست از کوشش بیهوده برای پیدا کردن من برداری ... چون اگر بر فرض محال، یک بار دیگر همدیگر را ببینیم، شرط من برای ازدواج با تو همان اسلامی خواهد بود که تو برای من تعیین کردی و خودت میدانی که من در این زمینه از تو سختگیرترم. تو به لفظ راضی بودی ولی من به کمتر از عمل رضایت نمیدهم، بنابراین بمان و جفایی را که در حق پروانه کردی، جبران کن ... ، امیدوارم که خوشبخت باشید.
سیتا رامپال
مصطفی چمران: