تپش قلم



 
هر کجا ظلم حاکم شود، یحتمل اقویا به خود پرستی مشغولند

¤¤¤
در عرصه نفاق، لب دروغگو خندان و چشم راستگو گریان است!

¤¤¤
 وقتی کسی را به ناحق می شکنی، خودشکنی، بیندیش که در ویرانه چه

خواهی یافت؟!

¤¤¤

 هرگاه یقین کردی که غیر از خداوند متعال هیچ «هستی» وجود ندارد، وادی

شرک را ترک کرده ای!

¤¤¤

 مسلط بر خویش، سلطان واقعی است!

متن نامه سیتا به رامین



رام عزیز!

 

تو را دیدم، به تو دل بستم. با تو آمدم... ماندم... شاد شدم... رنج کشیدم و خوشحالم که آنچه را در رویاهایم به دنبال آن بودم پیدا کردم.

 

به خاطر همین، احساس شکست نمی‌کنم، چرا که عشقی پیدا کرده‌ام که با روحم یگانه شده و دیگر مرگ نیز قادر به جدا کردن آن از من نیست.

 

از تو ممنونم رام ... ممنونم که شرط مسلمان شدن را برای من گذاشتی ... زیرا که گمشده من در آن سوی این شرط و داخل همان امامزاده‌ای که در خواب دیده بودم، منتظر من بود ... دلم می‌خواهد، هر وقت که چشمهایت را باز کردی و از خواب بیدار شدی، آنچه را اتفاق افتاده، فراموش کنی و دست از کوشش بیهوده برای پیدا کردن من برداری ... چون اگر بر فرض محال، یک بار دیگر همدیگر را ببینیم، شرط من برای ازدواج با تو همان اسلامی خواهد بود که تو برای من تعیین کردی و خودت می‌دانی که من در این زمینه از تو سخت‌گیرترم. تو به لفظ راضی بودی ولی من به کمتر از عمل رضایت نمی‌دهم، بنابراین بمان و جفایی را که در حق پروانه کردی، جبران کن ... ، امیدوارم که خوشبخت باشید.

 

سیتا رامپال

 

شهید دکتر مصطفی چمران




مصطفی چمران:

چه زیباست : راز و نیازهای درویشی دلسوخته
و نا امید در نیمه شب
فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ
اعتراض خشونت بار مظلومی زیر شمشیر ستمگر
اشک سرد یاس و شکست بر رخساره زرد دلشکته ای در
میان برادران بخاک و خون غلطیده
فریاد پر شکوه حق از حلقوم از جان گذشته ای علیه ستمگران

چه خوشست: دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه
کردن
از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن
بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن
پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ بر افراشتن
به همه طاغوتها نه گفتن
با سرور و غرور باستقبال شهادت رفتن
شهید دکتر مصطفی چمران