شخصی یک غزل سعدی را در جمعی خواند و ادعا کرد که خودش سروده است. به او گفتند ولی این غزل متعلق به سعدی است و آن را از دیوان سعدی کش رفته ای! یارو گفت: نه خیر! سعدی این غزل را از دیوان من برداشته و به نام خودش جا زده است. به او گفتند: ولی تو که در دوران سعدی اصلا وجود نداشتی و یارو با قیافه حق به جانب گفت: خب! اگر بودم که نمی گذاشتم سعدی غزل مرا کش برود.
با سلام می خواستم خواهش کنم در پاسخ دادن به خانم پانته آ که در وب ما کامنت می گذارند و مطلب ضد اسلامی نوشته اند (در وبشان) کمک کنید. پاسخ به اینگونه افراد تسلط کامل و اطلاعات می خواهد. و ایشان بد جوری دارند مانور میدههند و از ما در این راه سوء استفاده می کنند. با تشکر فراوان از شما.
وقت کردی یه سر به من بزن
سلام . انگار کنار وبلاگت سنگینی میکردم .. نه ؟ دیگه نیستم . راحت تر شدی ...
خیلی بامزه بود...موفق باشید.
سلام
ممنونم که به من لینک دادی
تحویل...............................................
جالب بوود.دو نقطه دی.
بازم به من سر بزم سر بزن .خوشحال میشم.
موفق باشی.
khobeh! tu ham bejay akse aramgah SAADI, aramgah HAFEZ ru gozashti! :D
mehman nakhandeh
چه زوری خاله؟
سلام خاله.مرسی که سر زدی...جوکت هم باحال بود.
سلام. لطیفه با مزه ای بود... پیروز باشید. (آپدیت کردم)
سلام، خیلی خنده دار بود – راستی مر30 که به من سرزدین
Kheily jaleb bood.mamnun