پاسخ لبخند

می توان در کوچه های زندگی

پاسخ لبخند را با یاس داد

می توان جای غروب عشق را

به طلوع ساده احساس داد

می توان در خلوت شب های راز

فکر رسم آبی پرواز بود

می توان تا فرصت ادراک هست

با خلوص یاس ها همراز بود

می توان با لهجه سرخ دعا

مدتی با آسمان خلوت نمود

می توان با حرفی از جنس بلور

شوق را به هر دلی دعوت نمود

می توان در آرزوی کودکی

با حضور یک عروسک سهم داشت

می توان گاهی به رسم یادبود

در دلی یک شاخه نیلوفر گذاشت

می توان از شهر شب بوها گذشت

عابر پس کوچه های نور بود

می توان همسایه مهتاب شد

فکر زخم غنچه ای رنجور بود

می توان با لطف دست پنجره

مهربان گنجشک ها را دانه داد

می توان وقتی خزان از ره رسید

یک کبوتر را به کنجی لانه داد

می توان در قلب های بی فروغ

لحظه ای برقی زد و خورشید شد

می توان در غربت داغ کویر

گاه آن ابری که می بارید شد

شاعر : مریم حیدر زاده

با تشکر از شیرین خانم

http://shirine.persianblog.com/ 

مسافر غریب‌

بیا برویم‌ امشب‌ هم‌ برصخره‌ های‌ خیس‌ انتظار بنشینیم‌

 شاید که‌ آن‌ مسافر غریب‌ از غربت‌ گریه‌ هایمان‌ باز آمد
تیمور ترنج‌

یوسف ثانی

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

 چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
 شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویم
  ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی