آتش مهر تو

در وای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روزو شب خوابم نی آید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم بمقراص غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن بگیتی راز پنهانم چو شمع
در میان آب و آتش همچنان سر گرم تست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع 
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست 
ورنه از آهی جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شبست
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه  صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آنش عشقت گدازانم چو شمع
همچو شمعم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برفشانم چو شمع
سر فرازم کن شبی از وصل خود ای ماهروی
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر ترا حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی بآب دیده بنشانم چو شمع

نظرات 3 + ارسال نظر
لطیفه پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:21 ق.ظ http://latifeh.blogsky.com

سلام خاله جونم
مرسی از شما
فردا اگه زنده بودم یه شعر برات پست میکنم
قربونت

صدر پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:38 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا، چشم باید بود و گوش
امیدوارم روزی سرشار از موفقیت داشته باشی
موفق باشی
صدر

سپهر پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:36 ق.ظ http://namakdoon.blogsky.com

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و لا ونها که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...خاله نسرین خسته نباشی...با اجازه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد