پرنده ای به اسم الاغ


... آورده اند واعظی مغرور در جمع عده کثیری نقل تاریخ می کرد. در اثنای سخن به ماجرای حضرت ابراهیم(ع) و قضایای پرسش وی از خداوند که در قیامت چگونه مردگان زنده می شوند و... رسید. واعظ نقل کرد: حضرت ابراهیم علیه السلام به فرمان خداوند چهار پرنده را گرفت و کشت و قطعه قطعه کرد و هر کدام را بر سرکوهی برد و آنگاه صدا کرد و قطعات گوشت و پر و استخوان پرندگان از کوه ها پرکشیدند و به هم متصل شدند و پیش روی حضرت زنده گشته و به راه افتادند.
فردی از میان جمع برخاست و گفت: آقا... این چهارپرنده چه بودند؟
واعظ بلافاصله گفت: خروس بود و طاووس بود و عقاب بود و الاغ؟
که ناگهان صدای خنده و اعتراض حضار بلند شد که الاغ پرنده نیست!
واعظ مغرور که در تنگنای اعتراض و شماتت گیر افتاده بود... با صدای بلند گفت: الاغ های آن زمان پرداشتند!!
نظرات 7 + ارسال نظر
صدر چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:41 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
حقیقت اینه که تو دنیای امروز همه چیز به رای یه عده و بنا به میل کم ها تفسیر میشه ! خودت گفتی :
//واعظ مغرور که در تنگنای اعتراض و شماتت گیر افتاده بود... با صدای بلند گفت: الاغ های آن زمان پرداشتند!! //
برای همینه همه چیز با ضدش تعریف می شه !
راستی حکایت جالب و آموزنده ای رو نوشتی !
عالی بود!
موفق باشی
صدر

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:47 ق.ظ http://rocket.blogsky.com/

سلام خاله
حکایت بسیار جالبی بود .حکایتی که در این دوره وزمونه بسیار است.کسانی که قولهای پوچ و تهی می دهند.

باز هم از این حکایا ت بنویس .
یا حق

هیراد چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ق.ظ http://abadan.blohsky.com

حکایت جالبی بود.

حسن چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ق.ظ

واقعا عبرت انگیز و آموزندست

پیر مغان بلاگ اسکای چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:38 ق.ظ http://sima-system.blogsky.com

خاله جون خسته شدم از بس بهت سر زدم
تو چرا نمی آیی؟
کجایی؟
یأإVإ‌أإأ‌أإةًکٍئًًًًٍٍٍ

لطیفه چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ق.ظ http://latifeh.blogsky.com

مرسی خاله جون از لطفت
غرور به نظر من تنها چیزیه که ممکنه همه چیز آدم رو به باد بده
از آبرو گرفته تا شرف و حیثیت و ...
شجاعترین مردم کسی است که بر اشتباه خود اعتراف کند
اگه اشتباه نکنم از سخنان مولا علی باید باشه
در ضمن اون شعری که نوشتم از یه کتاب بود که دقیقا نام شاعرش رو نمیدونم چون اشعار کتاب متعلق به یک نفر نبود
و چون مال کتابخونه مدرسه بود زیاد وقت گزینش نداشتم
امیدوارم که بازم بتونم بگیرمش و ازش استفاده کنم

محمود چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:22 ب.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام..... این بار هزارم که میام اینجا ... ولی شما در وبلاگ من حتی رد هم نشدید ........
همین .......
منم دیگه نمیام ..
موفق باشید ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد