بهت!

 

میگذرم از میان رهگذران , مات
مینگرم در نگاه رهگذران , کور   
این همه اندوه در وجودم و من , لال
این همه غوغاست در کنارم و من دور !


دیگر در قلب من , نه عشق , نه احساس
دیگر در جان من , نه شور , نه فریاد
دشتم , اما در او نه ناله ی مجنون !
کوهم , اما در او نه تیشه ی فرهاد !


هیچ نه انگیزه ای , که هیچم , پوچم !
هیچ نه اندیشه ای , که سنگم , چوبم !
همسفر قصه های تلخ غریبم .
رهگذر کوچه های تنگ غروبم .


ان همه خورشیدها که در من میسوخت ,
چشمه ی اندوه شد ز چشم ترم ریخت !
کاخ امیدی که برده بودم تا ماه ,
اه , که اوار غم شد و به سرم ریخت !


زورق سر گشته ام که در دل امواج
هیچ نبیند , نه ناخدا , نه خدا را
موج ملالم که در سکوت و سیاهی
میکشم این جان از امید جدا را


میگذرم از میان رهگذران , مات
میشمرم میله های پنجره ها را .
مینگرم در نگاه رهگذران , کور
میشنوم قیل و قال زنجره ها را .

فریدون مشیری

نظرات 6 + ارسال نظر
لطیفه دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:21 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

سلام خاله
قربون تو خاله
چرا اون لینک و پاک کنم
میفرستمش اون بالای بالا و بدون اسم
امیدوارم راضی شده باشی

امین دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:30 ب.ظ http://shabnameha.persianblog.com

سلام.نمی دونم چرا تا اسم فریدون مشیری میاد به یاد «کوچه»میفتم.شاید خیلیهای دیگه هم مثل من باشن.بهر حال ممنون از انتخابت و ممنون از اینکه منو بردی به سالهای دور،اون سالهایی که با کوچه مشیری حال می کردیم...موفق باشی.

لطیفه دوشنبه 9 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:53 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

سلام خاله
چون از اون مساله رضایت نداشتید صلاح دیدم کامنت اولتون رو هم پاک کنم تا توسط سایرین روئیت نشود
راستی یه چند تا سوال پرسیده بودم جواب ندادی

حاج کاظم سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ق.ظ http://dokohe.blogsky.com

بسم رب الشهدا
اولین باد بود که به وبلاگ شما میایم
ولی در کل وبلاگ زیبایی دارید ولی امیدوارم بیشتر در گزینش مطالبتون برای گذاشتن در وبلاگ دقت نمایید
به دوکوهه هم سر بزن خاله
بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟!!!
التماس دعا یا علی

بابک سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:55 ق.ظ http://www.babakbordbar.blogsky.com

سلام ....
خوبی....؟
تو این ور میای تو میب لاگ من و میگی که من اسم امید میارم....اما مثل اینکه تو از من بدتری ......
خاله خانم.....
یک کمی فکر کن....اگه امید به زندگی نبود تو العان اینجا بودی....؟
اگه امید به بزرگ شدن و بالیدنت نبود تو العان اینجا بودی...؟

نگو امید بده.....
مرسی...
بازم بهم سر بزن...
خاک پای همتون تربت تیمم منه
======================
با دست ستاره را شمردن سخت است خاله جون........

صادق سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:40 ق.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد