-
زیستن
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 09:45
«خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظاتی که برای زیستن است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.» دکتر شریعتی
-
رنگین کمان
شنبه 29 شهریورماه سال 1382 10:17
به نام خالق تأمل«همه بهر تأمل اند. تأمل من و تو. شاید بواسطه اش او را دریابیم، به او برسیم.» یادت می آید؟ این را تو به من گفته بودی. جمله جمله ات مرا بیشتر به خودمی کشاند. و من لحظه به لحظه، ناتوان تر. تازه عمق کوچکیم را دریافته ام. از بالای کوچکی به پایین که می نگرم، هیچ چیز، پیدا نیست. این کوچکی من، گویی انتها...
-
حدیث دشت عشق
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 18:59
اللهم اجعلنی من جندک... از وصایای بسیجی شهید، مرتضی رضایی شما باید همیشه به فکر خدا و به فکر اسلام باشید و اسلام را تقویت کنید، من امیدوارم که هدف تمام ما الله باشد و خدا ما را به عنوان یک سرباز کوچک خود قبول کند. شب و روز تا می توانید دعا به رهبر کنید و از خداوند بخواهید فرج امام مهدی(عج) را نزدیک نماید. چشم امید...
-
لطیفه
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 09:43
شخصی لاف می زد و می گفت ما یک سفینه فضایی ساخته ایم و قرار است با آن به خورشید مسافرت کنیم. به او گفتند؛ ولی اگر به خورشید نزدیک شوید که ذوب می شوید؟ و یارو گفت؛ قرار است شب این کار را انجام بدهیم
-
بیاین با هم دعا کنیم
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1382 18:57
راز ورمز سلامت و سعادت: نرنجید و نرنجانید. جمله خیلی قشنگیه ولی توش پر حرفه و یه دنیا ............به خصوص برای من که از همون بچگی معروف بودم به زودرنجی .... ...ولی خوب تا حدود زیادی باهاش مبارزه کردم ....... این روزا عروسی زیاده خواستم هممون آرزوی خوشبختی برای تموم زوجهای جوون کنیم ..که عموی کوچک بنده هم جز اوناست ......
-
راه جوانمردان
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1382 11:00
آورده اند پهلوانی جویای نام از هندوستان در پی شهرت و دست یافتن به آمال و آرزوهایش راهی خوارزم شد و ادعا کرد که می تواند پشت پوریای ولی را به خاک رساند. تبلیغ و جنجال پیرامون این ادعا آنچنان زیاد شد که پادشاه خوارزم حاضر شد در آن مسابقه شخصاً حضور یابد و هرکدام که پیروز شدند او را جایزه ای در خور شأن بپردازد. پهلوان...
-
نیلوفر (سهراب سپهری )
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 11:18
از مرز خوابم می گذشتم، سایة تاریک یک نیلوفر روی همة این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانة این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟ در پس درهای شیشه ای رؤیاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود. گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت و من در صدای شکفتن او لحظه...
-
روضه ی رضوان
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1382 11:30
من که از آتش دل چون خم می در جوشم مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم قصد جانان است طمع در لب جانان کردن تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به دو جو نفروشم
-
شب و خیال
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 12:11
شب و خیال و خاطره بیا به همصدایی ام رها نمیکنم تو را که تشنه رهایی ام سحر شد و نیامدی عزیز دلربای من کنون دگر همه دل ام بیا به دلربایی ام هزار و یکشب دگر به ماه خیره می شوم که انتظار میبرد به باغ دلگشایی ام ز خود برون شدم بیا که ابر تیره می رسد چرا جدا نمی کنی از اینهمه جدایی ام من از تو گر نگفته ام اسیر ناتوانی ام...
-
از رنجی که می بریم
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1382 18:19
به مناسبت سالروز درگذشت جلال آل احمد اثر آدمی بر دل ها به اندازه آثاری است که پس از مرگ، و به نیکی از خود بر جای می گذارد. تو گویی مرگ برای این دست از آدم ها، حکم یک روز تولد دیگر است... و به گمانم «جلال» یکی از همین ها بود. یعنی منهای روز تولدش، 11/9/1302، در روز دیگری چون این روزها نیز متولد گشت. سی وچهار سال پیش....
-
مولود کعبه
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 13:45
میلاد با سعادت یگانه مولود کعبه ، قرآن ناطق ، خورشید فروزان همه عصر ها و نسلها ، امام علی (ع) برشما مبارک باد علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا...
-
یا علی
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1382 10:29
راز بگشا اى على مرتضى اى پس سوء القضا حسن القضا اى على که جمله عقل و دیدهاى شمهاى واگو از آن چه دیدهاى تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد در شجاعت شیر ربانى ستى در مروت خود که داند کیستى
-
لطیفه
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1382 13:17
باغبانی وارد باغش شد و پسر بچه ای را دید که روی درخت سیب نشسته و مشغول خوردن است. با عصبانیت گفت؛ ای فلان فلان شده، دزدی می کنی؟ الان می روم و به پدرت خبر می دهم و در همان حال به سوی خانه پسرک راه افتاد، پسر بچه فریاد زد و گفت؛ آهای عمو! کجا می روی؟ پدرم دوقدم آن طرف تر روی درخت گردو نشسته!
-
عطر بسم الله
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1382 18:33
شبی تب داشتم ، رفتی و قرص ماه آوردی برایم شیشه ای از عطر بسم الله آوردی من از صد بار اسماعیل و هاجر، تشنه تر بودم تو این زمزم ترین را از کدامین راه آوردی؟ من از بی قبلگانم ، کافری از من نمی پرسد مسلمان کافرا ! کی رو بدین درگاه آوردی عزیز مصر بود این دل که دادم بر تواش روزی امان از گرگ یوسف خورده ای کز چاه آوردی دوباره...
-
بادمه(سهراب)
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1382 13:10
می رویید. در جنگل ، خاموشی رویا بود. شبنم بر جا بود. درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر ... آیا بود؟ خورشیدی در هر مشت: بام نگه بالا بود. می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود. تنهایی ، تنها بود. نا پیدا، پیدا بود. "او" آنجا، آنجا بود
-
مذمت دنیا
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 18:04
دار دنیا منزلی پست و خس است نیست منزل در حقیقت محبس است مردمی کاندر جهان فانی اند چون به دقت بنگری زندانیند کس در این زندان ز غم آزاد نیست یک دلی در دار دنیا شاد نیست روح انسان تا که در بند تن است هست زندانی و حبسش مسکن است کنج زندان استراحتگاه نیست یار زندانی جز اشک و آه نیست روح تا با جسم ما مأنوس شد مثل مرغ اندر...
-
دور دنیا با جیب پر از رباعی!
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 13:22
برخیز و بیا به سوی پاریس رویم از جانب پاریس سوی «نیس» رویم گرم است «ریاض» چاره دیگر نیست باید برویم و با تن خیس رویم ¤ ¤ ¤ «کابل» شده بازیچه برای یانکی یک قوم کهن گشته فدای یانکی یک ملت مظلوم لگد مال شده با جور و ستم به زیر پای یانکی ¤ ¤ ¤ رفتم «توکیو» گرانترین شهر جهان دیدم زگرانی آمده خلق به جان بیش از دو سه ساعتی...
-
آسمان سبز
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 09:05
غزل تازه بیا تا کی هم آواز شویم سطر اول بنشینیم و سرآغاز شویم بر دل بی کس یک خسته نشینیم به ناز هم نوا گشته و چون عقده از او باز شویم آسمانی بکشیم از سر نو با خط سبز با دو بال دل خود معنی پرواز شویم هر زمان خستگی از پیچ سرکوچه رسید بر لب کودک اندیشه خودساز شویم نگذاریم که حرف دلمان فاش شود تا ابد با دل خود همدم و...
-
لطیفه
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 18:51
می گویند شخصی در مسابقه کفتربازی شرکت کرده و به جای کبوتر، یک الاغ با خودش آورده بود به او گفتند، برای مسابقه ای که پرواز کردن لازمه آن است چرا الاغ با خودت آورده ای و یارو گفت؛ آخه فکر کردم که این خره دیگه، یک دفعه دیدی پرید!
-
همسایه ما
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 09:20
تمام سال ها از تو غمت سرمایه ما شد غروبی بی فروغ از رفتنت همسایه ما شد شبیه کودکانی با لجاجت های سیب آلود فقط فکر و خیالت تا همیشه دایه ما شد تو که هرگز نبودی تا ببینی ای امید من چه شاخ و برگ های نارسی چون سایه ما شد نهال آشنایی هایمان در خلوتی خاکی به شوق دیدنت ای نازنین همسایه ما شد به قلب قاصدک ها انتظار دیدنت ای...
-
لطیفه
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 20:04
راننده ناشی و بی گواهینامه ای با دو عابر تصادف کرده بود. یکی از آنها در جا فوت کرده و دیگری که پایش شکسته بود، از درد ناله و فریاد می کرد. راننده ناشی و از خود راضی با عصبانیت سر او داد کشید و گفت: چیه! چه خبرته؟! اون یکی با اینکه مرده اعتراضی نداره و ساکت خوابیده ولی تو که فقط پایت شکسته چه خبرته که این جور داد و...
-
حیف که خورشید نبود!
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 09:37
به مناسبت سالروز بازگشت سرافرازانه آزادگان آن روز که آمدید، هوا بارانی بود. گویا چشم ها، «چشمه» شده بودند؛ قصه، «قصه عشق» بود و اشک شوق». دل مان خیلی برای شما تنگ شده بود. گرفته بود؛ سرهمین حرف «روز وصل»، «قشنگ شده بود» خیلی. آنقدر که چهره های سوخته شده شماها، قد کمانی شما، کمرهای شکسته شده شما، و تازیانه هایی که از...
-
گفتگو با سید کاظم احمدزاده
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 18:59
مجری برنامه «شبتون به خیر» از شبکه پنجم یک سر هم به ما بزن ای خوب خوباآقاجون... سیدکاظم احمدزاده متولد 1342 در شهر تهران. دارای لیسانس روانشناسی است و همچنین دستی هم بر علوم حوزوی دارد. از سال 1375 وارد صدا و سیما شد. وی متأهل و دارای سه فرزند دختر است. کارهای زیادی را تهیه و اجرا کرده، از جمله شبهای رمضان، مسابقه...
-
روز مادر و روز زن
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 13:15
میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر و روز زن مبارک باد! گر عشق نبی در دل و در سر داری بر پاکــی مریــــم تـو چــو باور داری هر لحظه به سجاده و مهری مشغول از کــار خــلائـق چــو گـــره برداری دریای پر از دانش و عرفــان باشی یا اینکه چو قارون تلــی از زر داری اینهــا همــه هیچنــد بدون مــادر چون هستی خویش را ز مادر داری با...
-
حاشا
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 09:57
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم من لاف می زنم این کار کی کنم مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم در کار چنگ و بر بط و آواز نی کنم از قیل و قال مدرسه ، حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
-
به یاد ورود آزادگان سر افراز اسلام
یکشنبه 26 مردادماه سال 1382 18:24
سلام مرد بی خاکریز! سلام مرد بی باروت! به یادمان ورودت که افتادم، لرزشی در وجودم افتاد. انگار آمدی تا ما را خجالت بدهی و بی خودمان کنی... و من جز تکرار همین لرزش کاری نمی توانم. صبوری تو مرا به حقارت می آورد و گاه به حسادت وا می دارد. با دل ما چه کردی... با دردهایت که نمی شود آسان به کسی بگویی چه می کنی حالا؟! هنوز...
-
خال لب
یکشنبه 26 مردادماه سال 1382 09:32
من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فکنده است بجانم شرری که بجان آمدم وشهره بازار شدم در میخانه گشائید برویم شب و روز که من از مسجد و ا ز مدرسه بیزار شدم جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم...
-
گنهکاری در محراب
شنبه 25 مردادماه سال 1382 13:03
ای چراغ شام تار بینوایان ! در کویر تیرگیها، رهنوردی پیر و رنجورم دیده ام هر جا که میچرخد، نشان از کورسویی نیست سینه مالان میخزم بر خار و خارا سنگ این وادی میزنم فریاد، اما ضجه ام را بازگویی نیست . ایزدا! پاک آفرینا! بی همانندا! جان پاکم سوی تو پر میکشد چون مرغ دست آموز آنکه میپیچد به پای جان من ابلیس نادانیست...
-
لطیفه
شنبه 25 مردادماه سال 1382 10:33
به شخصی گفتند دمر آب نخور! پرسید چرا؟ گفتند، عقلت کم می شود. پرسید عقل چیه؟ گفتند: هیچی بابا! اصلا با تو نبودیم! چند قلپ دیگه بخور!...
-
لطیفه
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 18:37
عده ای از اهالی محله، شخص نیمه جانی را به بیمارستان آوردند، پزشک پرسید چی شده؟ جواب دادند که در یک آتش سوزی دچار سوختگی شده است. پزشک با تعجب پرسید؛ پس چرا دست و پایش شکسته و سرش شکاف برداشته است؟ یکی از آنها گفت؛ آقای دکتر! آخه وقتی بدنش آتش گرفت، با بیل خاموشش کردیم!!