الهى ! شکرت که کور بینا، کر شنوا و گنگ گویایم.
الهى !
دل بى حضور چشم بى نور است ، نه این صورت ببیند و نه آن معنى.
الهى !
خوشا آنانکه در جوانى شکسته شدند ، که پیرى خود شکستگى است .
الهى !
اگر چه درویشم ولى داراتر از من کیست که تو دارایى منى.
الهى !
داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند
الحمد لله
که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهى !
استغفار ، خواستن غفران تست ، با خاطره گناه چه کنیم.
الهی،
اگر ستار العیوب نبودی،ما از رسوایی چه می کردیم
الهی :
موج از دریا برخیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و در وی ناگزیر است
در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خو مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب؟
جان و دل از عاشقان میخواستند جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح ز آن خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو در میان ای قطارم روز و شب
میکشم مستانه بارت بیخبر همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشایی به قندت روزهام تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم، انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید با مه تو عیدوارم روز و شب
ز آن شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را میشمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشک بارم روز و شب
چو پاییز | |
چو پاییز می ریزم از خویشتن |