هوا هوای محرم، صدا صدای حسین (ع)
دوباره از همه جا سر زده نوای حسین (ع)
دوباره نوحه و زاری، دوباره بانگ عزا
دوباره گریه بی وقفه در هوای حسین (ع)
دوباره کوچه به کوچه، سیاه بندان است
دوباره شهر عزادار شد برای حسین (ع)
چه کرده است که دلها چنین در آشوبند؟
چه قصه ایست که جان گشته مبتلای حسین (ع)
چه ها گذشت به اهل حرم در آن وادی؟
چه گفت بر سر نی ها، بریده نای حسین (ع)؟
و این گروه سیه پوش جمله بی خبرند
که چیست فلسفه سرخ ماجرای حسین (ع)
گذاشت سر به بیابان برای عزت حق
چرا که خانه ذلت نبود جای حسین (ع)
گذشت از همه هستی اش برای خدا
ببین ظواهر دنیا به زیر پای حسین (ع)!
قیام سرخ حسینی علیه جور و ستم
رسالتی ست به دوش سلاله های حسین (ع)
مرا همیشه حسین (ع) است مقتدا و امام
به ظلم سر نسپارم به اقتدای حسین (ع)
شال سبز
|
و تو مپندار که عاشورا روز دهم محرم است؛ عاشورا عرصهای است به پهنای تاریخ. صبح عاشورا روز است و غروب آن محشر و این زمان کوتاهتر از آن است که بتوان حقیقت عروج حسینی را در آن به تماشا نشست. عاشورا راز سر به مهری است که مخلوقات خداوندی از ملائک تا آدم ابوالبشر و سایر انبیا و اولیاء الهی در گشودن آن سرانجامی جز تحیّر نیافتهاند و این همه خواست ربالعالمین است که بر سرگشتگی و حیرت مخلوقات خویش در برابر عظیم ترین واقعه هستی صحّه میگذارد و ناتوانی آنان را از فهم این حقیقت بیانتها ناشی از جهل ذاتی آنان میداند، آنجا که رب قبل از خلقت آدم در برابر افکار ملایک به واسطه علم غیبی محدودشان سخن از خونریزی و فساد انسان بر زمین میگفتند، بیان میدارد: «انی اعلم ما لا تعلمون» به درستی که خدا آنچه را شما نمی دانید، میداند. این ندانستن مختص ملایک نبوده است، خداوند هرگاه که در برابر عجز و حیرت انبیا و مقربان درگاهش به گشودن تابناکترین خورشید خلقت و عمیقترین طریق به سوی خود میپردازد، بر ناتوانی آنان از شناخت کامل این عظمت لایتناهی که ملکوت آسمانها و زمین را از شعاع وجودی خود انباشته کرده است، تاکید می کند.
حکایت توبه آدم ابوالبشر(ع)، نجات نوح(ع)، مقام ابراهیم(ع) و توسل پیامبر خاتم (ص) تنها پراکنده ای از تصویر طواف ماسوی الله گرد عاشورا است. و تو مپندار که کربلا شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه! کربلا مبدأ و مقصد ظرفی است که فلسفه خلقت انسان و غایت تعالی او تنها در آن قابل دیدن است. مبدأ و مقصد بودن عاشورا نه به خاطر ظلم بنی امیه و شمر است، که اینگونه ظلمها چه بسیار در طول تاریخ بر اهل حق روا شده و نه متاثر از نقش قیام ابا عبدالله(ع) در حفظ دین، که این هم رسالت دایمی مردان الهی است. و صریح ترآنکه آنچه از فلسفه و آثار عاشورا بر می شمارند، تنها شعبه ای ناچیز از آن حقیقت عظیم است و آن عروج حسین چهره تابناک آفرینش و مایه فخر الهی به ذات مقدس خویش. اگر معراج پیامبر خاتم (ص) از مسجد الاقصی به عرش و عبور از آسمانهای هفت گانه مایه تحیر جبرئیل می شود عروج عاشقانه حسین(ع) در خاک گرم کربلا، حیرت احمد(ص) را بر می انگیزد و اگر محمد مصطفی(ص) به بالاترین درجه تقرب الهی می رسد، حسین(ع) در مقتل و آن زمان که تمام هستی و نیستی خویش را شرمگینانه به درگاه الهی هبه می کند و طلب دستگیری خدا از خود دارد، دیگر در ذات حق فنا شده است. و این نه تنها حسین(ع) است که در مسیر فنا جلودار است، اکبرش که مشتاقانه به میان آتش می شتابد گوی سبقت را از خلیل امتحان شده در آتش گلستان شده می رباید؛ چه برای او آتش شمشیر و قطعه قطعه شدن شیرین تر از گلستان است. طفل شش ماهه اش، اسماعیل ذبیحالله، را به تعلیم جانبازی مینشاند و به او مینمایاند که اگر فرزند ابراهیم در امتحان روی از پدر بر میگرداند، علیاصغر حسین با گلوی بریده از تیر جفا به پدر لبخند میزند. عباس در این مکتب الهی که گویی در طریق وصلالهی، راهی به موازات بعثت یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر گشوده است، رسول حسین(ع) است، حکایتی وصف ناشدنی از خلوص و فنا دارد. چه اگر حسین(ع) در حق فانی شده، ابوالفضل به تمام معنا در حسین به فنا رسیده است و این فنا تا بدانجا می رسد که نه تنها آب فرات، که شراب کوثر نیز بر لبان خونین عباس حرام است. آری کربلا حرم حق است و گویی اراده حق بر آن قرار گرفته که خلوت حسین(ع) با او با حضور موجود سومی بر ملا نشود و او وعده داده است که در غروب عاشورا محشر شمه ای از آن را بنمایاند. و اینگونه است که حسینیان بی صبرانه در انتظار محشرند تا بخشی از ساحت واقعی ارباب خویش را به نظاره بنشیند. ![]() |