شال سبز

شال سبز

پیرزن به زحمت ویلچر سنگین را از پله ی جلوی حسینیه بالا برد , جمعیت , کمی عقب و جلو شد و توانست به سختی چرخ را در گوشه ای جا دهد. روز تاسوعا بود و جوش و خروش عزای حسینی شور و غوغایی برپا کرده بود. دستهای عزاداران بالا و پایین می رفت و بر سر و سینه ها فرود می آمد. صدای دسته های سینه زن و زنجیر زن که « یا ابوفاضل » می گفتند , با طبل عزا درهم آمیخته بود و منظره ای را پدید آورده بود که قلب هر بیننده ای را می فشرد و اشکش سرازیر می شد.
نهمین روز بود که برای گرفتن شفای دخترش به عزاخانه ی امام حسین علیه السلام می آمد. او از دار دنیا همین یک دختر را داشت که بیماریش از یک سردرد مختصر شروع شده و او را بر صندلی چرخدار نشانده بود.
پیرزن , ساک دستی اش را باز کرد و شال سبز رنگی را که یکی از همسایه ها از کربلا برایش سوغات آورده بود بیرون آورد. اشک هایش را با آن پاک کرد و دور گردن دخترش انداخت . اما او , انگار که در عالم دیگری بود , مستقیما به مقابل خیره شده بود. تنها قطره ی اشکی گه گاه از گوشه ی چشمش سرازیر میشد. پیرزن با گوشه ی شال , اشک های دخترش را پاک کرد و آن را از دور گردنش برداشت . روسری سیاهش را روی سرش مرتب کرد و به دخترش گفت : من همین اطراف می روم تا جایی برای نشستن پیدا کنم .
به زحمت راهی پیدا کرد و از پله ها پایین رفت . با خود گفت : « الهی به حق جای هرگز نرفته » بعد آهی کشید و گفت : « خدایا خودت خوب می دونی با مریضی و تن فلجش ساخته ام اما غصه خوردن و سکوتش رو نمی توانم تحمل کنم , خدایا به حق این عزای حسینی و به دل داغدار امام زمان (عج ) در این روزها , مرض دخترم را خودت شفا بده » .
بلند بلند گریه می کرد و با خودش نوحه می خواند. فضای این جا هم سنگین بود. دور تا دور سالن پارچه های سیاه عزا نصب کرده بودند و همه بر سرو سینه می زدند.
پیرزن گوشه ای نشست و به جمعیت نگاه کرد , حال عجیبی داشت . به ستون های وسط سالن چشم دوخته بود که روکش سبزی آن را پوشانده بود , هیچ پرچمی به آن وصل نشده بود , اما سبزی ستون , توجه او را به خود جلب کرده و به عالم دیگری برده بود. همیشه رنگ سبز برای پیرزن تقدسی خاص داشت و اثر روحانی در او ایجاد می کرد.همین طور اشک ریزان از لابه لای جمعیت به زحمت خود را جلو برد تا به ستون رسید. سرش را روی آن گذاشت و با خود زمزمه کرد , گاهی نام « ابوالفضل » و گاهی « یاحسین » و « یامهدی » از او به گوش می رسید. شال سبز را بیرون آورده بود و با دقت مخصوصی روی ستون می کشید و تا چندی هم چنان مشغول استغاثه و زاری بود. چشم هایش را باز کرد.به ناگاه صحرای بزرگی را جلو چشم خود دید. باد گرمی می وزید و لب های پیرزن از عطش و تشنگی به سوزش افتاد بود. از دور صدای همهمه ی غریبی به گوش می رسید که گویی با صدای طبل جنگ همراه بود. کمی جلوتر رفت , سایه ی نهر بزرگی را دید , لذت نوشیدن آب , تمام وجودش را در آن آفتاب سوزان دشت فرا گرفته بود.نزدیک نهر رسید , نشست و دستش را در آب برد.خنکی آب را با تمام وجود حس کرد. خواست آن را نزدیک دهان ببرد. ناگاه سواری دید از دور شتابان به این سو می آید.سوار با عجله پیاده شد. پیرزن صورت نورانی و قامت رشید او را در هاله ای از مه تماشا می کرد , مثل این که به خورشید نگاه می کند. سوار , مشک خود را پر از آب کرد و بعد کفی آب از رود برگرفت , بالا برد , اما به دهان نرسیده آن را برگرداند. به سرعت سوار شد و به تاخت رفت .
پیرزن هم چنان کنار نهر نشسته بود و رفتن او را تماشا می کرد که ناگهان صدای شیون و ولوله ی عجیبی او را از آن وادی غریب به حال خود باز گرداند.تا چندی مبهوت مانده بود و هیچ نمی فهمید که کجاست و چه می کند.عده ای که اطراف او نشسته بودند متوجه حالش شدند و به او کمک کردند تا از جا برخیزند. تمام تنش خیس عرق بود و بی امان می لرزید. نمی دانست کجا رفته و چه دیده بود. یک دفعه به یاد دخترش افتاد و گفت : « باید بروم . وای , چگونه او را رها کردم , نکند از روی چرخ افتاده باشد. »
همین طور که شال را به خود چسبانده بود , خود را از جمعیت بیرون کشید و به طبقه ی بالا رفت . دلش بد جوری شور دخترش را می زد و از این که او را رها کرده بود خود را ملامت می کرد جنب و جوش غریبی به چشم می خورد. عده ای برای دیدن جایی یا چیزی در حال رفت و آمد بودند. زنی زاری کنان از کنارش رد شد. رویایی که دیده بود و آوای طلل در نظرش مجسم شد. با خود گفت خدایا مرا کجا برده بودی من آن جا چه دیدم بعد سراسیمه گفت : « خانم ! » و گوشه ی چادر زن را گرفت و پرسید : « مادر جون اون جا چه خبره » زن همان طور که گریه می کرد جواب داد : « می گن حضرت ابوالفضل قربونش برم یه دختر فلج رو شفا داده » ناگهان پیرزن با شنیدن این حرف در جا خشک شد. دهانش باز مانده بود و نگاهش به زن که یا ابوالفضل گویان دور میشد ثابت ماند. دیگر به زحمت راه می رفت . در واقع خود را روی زمین می کشید و می رفت . چند بار نزدیک بود فشار جمعیت او را زمین بیندازد اما با فشردن شالی که در دست داشت مثل این که قدرت می گرفت و همان طور که جلو می گرفت می گفت : « یا سقای دشت کربلا! میدونستم که منو رد نمی کنی , من و همه ی خانواده ام یه عمر که نوکری شما را می کنیم , می دونستم بالاخره بی جواب نمی گذاری مارو. »
نمی دونست چگونه از بین جمعیت رد شد و چطور رسید. دخترش رادید صحیح و سالم نشسته بود. صحبت می کرد و اشک می ریخت . چشمش که به مادرش افتاد , بلند شد , جلو آمد و گفت : « مادر! شال سبزم کو »

نظرات 16 + ارسال نظر
حامد پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ق.ظ http://saial.blogsky.com

سلام
امسال قشنگترین جمله ای رو که توی عزاداری ها شنیدم این بود
بین همه عشقای دنیا عشق است ابالفضل

شاد باشی

گلرخ پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ق.ظ http://imaneyektanineabi.blogsky.com

خیلی زیبا بود ...شاد باشی

ذوقال پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:44 ق.ظ http://zooghal.blogsky.com

یاحق
دهه اول امسال درسته اون شور و شر سالهای قبل رو نداشتم ولی تو سکوت و تنهایی خودم خیلی چیزا یاد گرفتم.
ممنون که سر میزنی.یاعلی

سینا پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:40 ب.ظ http://delsinario.blogspot.com

یا عباس!!

موفق باشید!!

ستاره پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:15 ب.ظ http://3tarebaroon.blogsky.com

جالب بود .....

hassan پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:20 ب.ظ http://hassan.blogsky.com



SALAM WEBLOGE JALEBI DARI BE MANAM SAR BEZANA KHSOSH HAL MISHAM
MERSI

age mayel bashin be ham link bedim

مجید پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:53 ب.ظ http://orientalboys.blogsky.com

فقط میگم ایول !! به مام یه سری بزن !!

مهستا جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:36 ق.ظ http://mahasta.blogsky.com

به امید شفای همه مریضا

آنوشا جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:18 ب.ظ http://technolove.persianblog.com

من تیک تاک قلب غریبم را با نبض داغ تو تنظیم کرده ام

مریم و سعید جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:07 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام . تا جهنم جدای راهی نیست . دعا کن که شاید رها شویم از این برزخ دوست عزیز....

حامد تنها ترین جهرم شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:47 ق.ظ http://jahrom.blogsky.com

واقعا زیباست خانم نسرین دوست دارم با شما چت کنم

درون داعیه داران ارزشها شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:57 ق.ظ

بنام خدا
ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما، انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا
کسانی که اموال یتیمان را به ظلم می خورند،جز این نیست که شکمشان را از آتش می انبارند و به آتش سوزان جهنم درخواهند آمد.(سوره نساء،آیه 10)
چرا از جناح راست بیرون آمدم؟
روایت یک انحطاط
تحمل ظلم،خیلی آسان تر از تحمل ظالم بودن است.
آلبا دسس پدس
بیش از هر چیز،مایلم نوشته را با بیان این نکته آغاز کنم که اساسا کاربست مفهوم «جناح » در مورد تشکل های سیاسی محافظه کار نادرست بوده و در بهترین حالت ممکن می توان واژه «قبیله» را برای آنان به کار برد. تفسیر روابط.نوع تعاملات و گفتمان حاکم بر محافظه کاران، با رجوع و استناد به درونمایه هایی ممکن می شود که تنها در بین قبایل می توان یافت. از این رو،محافظه کاران بیش از آنکه به لحاظ سیاسی قابل مطالعه باشند شایسته بررسی های انسان شناسانه ای هستند که امروزه توسط باستان شناسان و مردم شناسان در میان قبایل دوردست، بازمانده از تاریخ و عقب مانده صورت می گیرد،قبایلی که در محیطی منزوی و دور از دسترس دیگران را تحت فشار و ظلم و ستم خود قرار می دهند. این چیزی است که کاملا در مورد راست ها صدق می کند و آنان تا کنون با زیرکی توانسته اند خود را از چشم باستان شناسان و مردم شناسان دور نگاه دارند!!
نگارنده با آنکه نزدیگ به سه سال در این جناح به سر برد، اما اکنون که از آنان فاصله گرفته است، تعبیر «بریده» را در مورد خود هرگز صحیح نمی داند. درست بر عکس، این جناح راست و سران آن هستند که بریده اند،به آرمان های ادعایی خود پشت پا زده اند و در حالی که فاصله چندانی با پایان زندگی ندارند حریصانه و در اوج حقارت به تمتع و خوش گذرانی های دنیوی روی آورده و در این مسیر تمام مرزهای اخلاقی و انسانی را زیر پا نهاده اند.
حتی مشاهده شدیدترن و شنیع ترین انحرافات جنسی و اخلاقی در بین جناح راست، اینچنین مرا دچار شگفتی نمی ساختند. (تنها یک چیز دیگر مرا تا این حد شگفت زده ساخت: تعداد بی شمار و سرسام آور صندوق های صدقات در خیابان های تهران !) زیرا به گفته رومن گاری : « در قیاس با انحرافات فکری .علمی و سیاسی،کلیه انحرافات جنسی در نظرم یکسره بی اهمیت جلوه می کند. چون از هر چه بگذریم آنان تنها رختخواب ها را به لرزه در می آورند و نه جهان را.»! در جناح راست، انحطاط و سقوط یک تفکر را مشاهده کردم که برای حفظ خود شرایط مصنوعی را بر فضای سیاسی حاکم ساخته و به هر کاری دست می زند،تفکری که نه سنتی است و نه مدرن.
اصولا صورتبندی جناح راست در قالب های سنتی یا مدرن نادرست و تلاشی است بیهوده. انتظار بزرگی است از کسانی که خود را در برتر و ورای هر چیز می دانسته و حتی قوانین ساده منطقی (4=2*2) را با توجه به خواست ها و تصورات ذهنی خود تغییر داده اند، بخواهیم به سنت یا مدرنیسم تن بدهند. باید این پیش فرض تکراری به دور انداخته شود که جناح راست را تابع سنت قلمداد می کند. شاید زمانی بسیار پیش از این می توانستیم آنان را سنتی و تابع آموزه های سنت قلمداد کنیم، اما امروزه آنان از سنت فقط به عنوان یک پوشش برای فریب توده ها استفاده می کنند. این واقعیت را کسانی بهتر متوجه می شوند که خارج از مرزها به تحولات سیاسی ایران می نگرند و دقیقا به همین دلیل است که نفوذ و اقتدار فراملی جناح راست بسیار سریع تر و زودتر از داخل در حال محو شدن است. آنان واقعیتی را نظاره کرده اند که افکار عمومی به تدریج در حال مشاهده کردن آن است.
این چندگانگی،تلون و شلختگی فکری و رفتاری جناح راست، در سطح فرهنگی خود نوعی «ریاکاری» پیچیده و چند لایه را در بین آنان ریشه دوانیده است. هدف و غایت این ریاکاری،کسب توامان دنیا و آخرت است. جناح راست می خواهد و در سودای آن است که هر دو دنیا را به تسخیر خویش درآورد.دنیا به جای مزرعه آخرت، باید بهشت زمینی آنان باشد و بدیهی است این بهشت باید جهنمی را در کنار خویش داشته باشد ! این سخن که آنان خود را به ترک دنیا،اجتناب از مال اندوزی و هوس های دنیوی توصیه می کردند امری است مربوط به گذشته که در آن گذشته تنها نقش یک کانون حسرت برانگیز را ایفا می کند که جبران آن بر حال و آینده سنگینی می کند.
یک مسابقه ثروت اندوزی و خوش گذرانی در جناح راست راه افتاده که قربانی آن مردم ایران و ایتام و فقرا هستند. مثلا جالب است بدانید کسی که خود را مظهر ساده زیستی وانمود می کند، در شهرستان یک زندگی برای خود فراهم ساخته که از زمین تا آسمان با زندگی تهرانش متفاوت است. خانه او در تهران حتی فرش هم ندارد، اما در باغ هزار هکتاری پسته اش ویلایی در حال سر به فلک کشیدن است!
ریاکاری آنان پیامد ناگزیر تناقضی است که در تفکرشان وجود دارد. یک «نظام نمادین ریاکاری» ابداع کرده اند که در سه سطح عمل می کند:
1. سطح درونی و فردی: سران جناح راست عمیقا به تقوی و پرهیزگاری خود اعتقاد داشته و دروازه های بهشت را از هم اکنون پیش چشمان خود گشوده می بینند! مساله فقط این نیست که آنان از دیگران انتظار دارند ریاکاری شان را به رسمیت بشناسد، بلکه خود بیش از همه به چنین توهمی رسیده و در عین حال که به هر کاری دست می یازند،ذره ای تردید در تقوی و دیانت خویش ندارند. ساختار روانی آنان به گونه ای است که می تواند این تناقض و دوگانگی عظیم را هضم کند!
2. سطح بین فردی: مهم ترین انتظار سران جناح راست از اطرافیان خود به رسمیت شناختن و تایید این نظام نمادین است. از هم این روست که چاپلوسی و تملق مهم ترین کارویژه افرادی باید باشد که با این جناح در تعامل هستند. چاپلوسی معنای عمیقی دارد و آن این که ما بپذیریم فرد مقابل از هر حیث مبری از خطا بوده و پیشاپیش به هر گونه حرف و نظر او تن در دهیم. چاپلوسی یعنی در درون شبکه نظام نمادین ریاکاری قرار گرفتن و خود را تابع و تایید کننده آن ساختن و این مهم ترین و بنیادین ترین وظیفه هر فردی است که می خواهد وارد جناح راست شود. «نظام نمادین ریاکاری» جایگاهی برای «دیگری» به جز «رعیت و برده تایید کننده» باقی نمی گذارد. «حق» یعنی چیزی که از اصالت برخوردار است ومی تواند ریاکاران را رسوا کند و این همان چیزی است که تنفر سران جناح راست را برمی انگیزد. هر زمان که مردم بخواهند حق خود را مطالبه کنند (مانند دوم خرداد )، ناخواسته پرده های ریاکاری و تزویر را کنار زده اند .و این مایه وحشت و عذاب برای جناح راست است.
درست به همین دلیل است که جناح راست با هر تفکری که در آن مردم نقش و جایگاهی داشته باشند، از اساس مخالف است و هرگز نمی تواند خود را با آن سازگار سازد. مردم تنها می توانند و باید در نقش یک رعیت و بنده ظاهر شوند و انسان مفهومی است مرده که در روان آنان کوچکترین پژواکی ایجاد نمی کند! انسان یعنی بشر صاحب حق ،یعنی آنکه آزاد است و این چیزی است که جناح راست هیچگاه به آن تن در نخواهد داد، چرا که با ذهنیش ناسازگار بوده و روانش را پریشان خواهد ساخت. مخالفت جناح راست با مردم سالاری و دموکراسی، مبنا و زیرساخت روانی دارد و بدین دلیل است که برای مطالعه و تحلیل جناح راست بیش از فیلسوفان سیاسی به روان شناسان،باستان شناسان و مردم شناسان نیاز داریم!
مردم سالاری دینی ادعایی شان،نه مردم سالاری است و نه دین در آن جایی دارد. آنان مردم و دین،هر دو را به بازی گرفته اند. مردم سالاری دینی جناح راست،از ریاکاری ریشه گرفته که تناقض حل ناشدنی بین این دو مفهوم تنها نمود ظاهری آن است.
نسبت جناح راست با دین یک نسبت منفی است، یعنی این جناح تنها می تواند کارکرد دین زدایی داشته باشد. بسیار مشکل است کسی به این جناح وارد شود و بتواند اعتقادات دینی خود را حفظ کند!
3. سطح بین خدا وبنده: مرزهای ریاکاری آنان،چنان گسترش یافته که برای تکمیل «نظام نمادین ریاکاری» لازم است اخلاص بنده در مقابل خدا دچار بازتعریف شود و در آنچه که پیشوایان دین در این مورد گفته اند تغییر صورت گیرد!
«اصل نظام» نیز ترفندی است که سران جناح راست برای حفظ ته مانده مشروعیت خود بدان متوسل می شوند، مفهومی کلی و مبهم که تعیین و تعریف آن بر عهده جناح راست است. بدین ترتیب و در چارچوب گفتمان جناح راست «اصل نظام» متنی باز و گشوده می شود بر فراز همه متن ها (دین ، قانون اساسی و …) که به دلخواه می توان هر چیزی را بر آن تقریر کرد. اگر زمانی«اصل نظام» یعنی مصرف بیت المال در مسیر انتخابات،امروز «اصل نظام» به معنای صرف بیت المال برای برج سازی و فردا یعنی خرج صیغه ها را پرداختن !
پوسته این نظام نمادین ریاکاری چنان سست و شکننده است که مشکل به نظر می رسد آنان جز برای مدتی کوتاه بتوانند دنیا را به کام خویش ببینند و در نهایت آنچه به دست خواهند آورد کامروایی کوتاه مدت و گذرا از دنیا در مقابل از دست دادن آخرت است، و این پایانی تراژیک و هولناک برای آنان است.
عباس کاکاوند
دبیر سابق واحد سیاسی جامعه اسلامی مهندسین و نویسنده سابق روزنامه رسالت

این جواب از سایت دریچه می باشد
فردی بنام عباس کاکاوند که گویا مدتی مقالاتی را به روزنامه رسالت ارسال می کرده است در مقاله تحت عنوان چرا از جناح راست بیرون آمدم؟ روایت یک انحطاط اعلام کرده از جناح راست بیرون آمده است . در حالی که مشخص نکرده استچه زمانی به جناح وارد شده که اکنون خروج می کند!
عباس کاکاوند که بنا بر یک خبر دریافتی از یک دانشجوی صنعتی شریف مدتی در این دانشگاه در رشته فیزیک درس خوانده و در سال اول بدلیل ناتوانی در ادامه تحصیل از دانشگاه اخراج شده و اکنون سرباز فراری است .در نوشته خود جناح راست را فاسد و آلوده به روابط جنسی دانسته ولی او معلوم نکرده است نقش خود او در این روابط فوق شخصی جنسی چه بوده است و از کجا از ریز این اخبار!! مطلع شده است؟ . این فرد ناشناس با ادبیاتی ضعیف در مقاله خود که حتی مورد استقبال ضد انقلاب هم واقع نشده با ابراز نوعی عقده خود بزرگ بینی مدعی شده است " او نیست که از جناح راست بریده بلکه این جناح راست است که از او بریده است!!"
نکته جالب تر آنکه این فرد در نکته ای بامزه مدعی شده است:
یک مسابقه ثروت اندوزی و خوش گذرانی در جناح راست راه افتاده که قربانی آن مردم ایران و ایتام و فقرا هستند. مثلا جالب است بدانید کسی که خود را مظهر ساده زیستی وانمود می کند، در شهرستان یک زندگی برای خود فراهم ساخته که از زمین تا آسمان با زندگی تهرانش متفاوت است. خانه او در تهران حتی فرش هم ندارد، اما در باغ هزار هکتاری پسته اش ویلایی در حال سر به فلک کشیدن است!

این فرد که معلوم است نمی داند هزار هکتار چقدر است مدعی شده فرد مذکور در باغ هزار هکتاری پسته اش !!
ویلایی ساخته که سر به فلک کشیده است !! ظاهرا آنچه که سر به فلک می کشد چیزی چون برج باید باشد نه ساختمان ویلایی که اصولا بیش از دو طبقه نیست !!
در مورد این فرد تاکنون سه مطلب از سوی دانشجویان صنعتی شریف ویکی از دوستان نزدیکش که تحلیلی روانی از او ارایه کرده دریافت کرده ایم که بزودی در صورت لزوم منتشر خواهیم نمود. لازم به ذکر است که این فرد با این نوشته عملا مسئولیت تمامی مقالات و مدعیات مجرمانه ای را که در سایت های ضد انقلابی پیش از این با نام مستعار منتشر کرده بود بر عهده گرفته است.

سپهر شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:09 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/


اشک ، تنها قطره ء اشک
جواب این دل تنگ دیوونه ست ...
عشق ، فقط وجود این عشق
تنها چراغ روشن این خونه ست ...

یاسر شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:16 ب.ظ http://manofereshte.blogsky.com

میدونین عباس از روز عاشورا چی برای ما گذاشت ؟ آب ... گذاشت تا به تشنه هاش برسونیم. گذاشت تا از پاکیش مراقبت کنیم . اون آب پاک ، دله ...

مـــهـــدی شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:37 ب.ظ http://mehdititan.blogsky.com

سلام.
متن خوبیه. البته من نتونستم کامل بخونم چون زیادی بلند بود.
بقیش رو هم بعدا میخونم. و بعد یه نظر کامل میدم.
به وبلاگ من هم یه سری بزن. ممنون میشم.

ایران امروز یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:45 ق.ظ http://30yasat.blogsky.com

سلام
خدا تمام بیماران را شفا دهد.
من به شما لینک دادم.

موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد