تجسم این که بعضی از آدمها در لباس دیگری، و در شأن اجتماعی دیگری ظاهر شوند، خودش یکجور انبساط خاطر می آورد. مثلا تجسم این که یک پزشک، پشت پیشخوان یک مغازه بایستد، یا یک مهندس، بر دف بکوبد، یا یک روحانی لباس سربازی بپوشد، یا یک نماینده مجلس مسافرکشی بکند، و یا بسیاری از آدم های متفاوت در کارهای متفاوت تر فرو شوند، اینها همه اگرچه به صورت ظاهر نقض غرض است، اما گاه عین انصاف و درستی نیز هست. معروف است که در کشور چین، جارو کردن معابر، به عهده مشاغل مختلف است. و یک پزشک، یک معلم، یک مهندس، یک کارگر، بارها و بارها، به نوبت، خیابان هارا جارو می کنند و هیچ از اعتبار و حیثیت شان نیز کاسته نمی شود. در ایران ما، قضایا کمی فرق می کند. بعضی از آدم ها و بخصوص، بعضی از مسئولین ما، آنچنان در جلد واحد و کلیشه ای و منجمد خود قفل شده اند که تجسم آنان در لباسی دیگر ناممکن و گاه مضحک به نظر می رسد. مثل چی! مثل بعضی از نمایندگان مجلس و بعضی از وزرا و حتی بعضی از روحانیون خود ما! برعکس، تصویر معروف شهید مدنی در لباس سربازی و بسیجی و حضور مکرر رهبرما در مناطق جنگی با لباس رزم، هیچگاه تصویری نامتجانس از آنان برنیانگیخت. بلکه جاذبه و ظرافت وجودی آنان را نیز آشکارتر ساخت. اما مثلاً نماینده ای که عمده فعالیت و قیل وقالش، در تعظیم و تکریم باورهای غربی بوده، حالا اگر بیاید و لباس متفاوت بپوشد، باید خنده مخاطبین خود را تحمل کند. و یا وزیری که هیچ دغدغه ای نسبت به مایحتاج خانواده اش ندارد، اگر در یک روستای دور زابل، سطل به دست، از چاه نیمه خشک، آب گل آلود بالا بکشد، باید یکجوری نگاه پرسؤال اطرافیان خود را پاسخ بگوید.
خلاصه این آدم ها و این تجسم ها، یک داستان پرفراز و فرود است با جاذبه های رایج این گونه داستان ها. مثلا شما با هزار اصرار جانبدارانه، نمی توانید تجسم کنید که آقای ... جارو به دست بگیرد و در همین میدان انقلاب، مشغول کار شود. یا نمی توانید از آقای ... انتظار داشته باشید سر یک مسئله حیثیتی، غیرتی بشود و اوضاع یک مجلس بی غیرتی را بهم بریزد. اینها شاید تقصیر این آدم ها نیز نباشد. این آدمها را ما، اصطلاحاً آدم های «تک لباسی» می نامیم. آدم هایی که لباس اصلی شان چیز دیگر است و حالا در لباس فعلی، مأموریت ویژه ای را دنبال می کنند. بهمین دلیل، نمی توانند در لباس سوم ظاهر شوند. اما شما به راحتی می توانید شهردار تهران را در لباس یک رفتگر ببینید که با خلوص و اطمینان، بر دست رفتگران بوسه می زند. شهردار تهران را در هر کجا، می توانید در همین لباس تجسم کنید و شاهد اعتبار فراوان او نیز باشید. ما تجسم آقای .....در لباس رفتگری، یک تجسم خنده دار و مضحک است، قافیه ای که گویا سخت به تنگ آمده باشد!
سلام زهرا جان
من نفهمیدم این مصاحبه بود
اگه مصاحبه بود با که بود و این حرفای کی هست
موفق باشی
اگه ایدی یاهو داری اومدی به وبلاگم به هم پم بدی ممنون می شم
سلام دوست خوب من....وبلاگ زیبایی داری...گر چه دیریست عشق زندانیست..........عشق از ایه های یزدانیست.........عاشق و عشقم و به مذهب عشق...عشق معراج روح انسانیست...وبلاگ اپدیت شد..منتظر حضور سبز . صمیمانه و دوستانه شما دوست عزیز هستم...گمنام مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد
سلام
سلام به دوست گرامی. باید که دوستی کنیم یاران دوستی. پیروز باشید.
سلام !
بعضی وقتا ایمان به تغییرات از خود تغییرات واجب تر و لذتبخش تره !
موفق باشی
صدر
سلام
من فکر نمی کنم هیچ وقت آقای مصباح یا حسین شریعتمداری هم جارو به دست بگیرند جنتی و مرتضی نبوی ( رسالت ) هم این کار از ایشان بعید است . شهردار تهران هم با آن طرح های مسخره اش خوب راه عوام فریبی را بلد است . شهردار شهری که اکنون فرهنگسراهایش تبدیل به حسینیه هایی شده که در آنجا تئوری خشونت و وحشت تدریس می شود نه فرهنگ و هنر و ادبیات .
سلام خاله خسته نباشید
مطلب در خور توجهی نسبت به شهر دار محترم تهران نوشتید.
خدا حفظش کنه مرد شریفیه
یا علی
با سلام و خسته نباشید خدمت شما
واقعا آفرین به این همه استعداد من هر وقت به وبلاگ شما سر می زنم واقعا استفاده می کنم از مطالب و نوشته های شما انشا الله موفق باشید.
یا علی
سلام خاله چی شده خیلی توپت پره؟
!!
قافیه به تنگ آید شاعر به ..آید .. درسته