متولد: 1349
محل تولد: روستای یاسرآباد (کلبی آباد)سنقرکلیایی
تحصیلات: کارشناسی اقتصاد نظری و کارشناسی ارشد عرفان و تصوف
علاقمندی ها : عکاسی ، آموزش مجازی ، علوم اسلامی و بورس
سن : 42 سال
محل زندگی : قم و روستای تپه رش از توابع سنقر کلیایی
ادامه...
مراسم قربانی در ادیان و ملل جهان از گذشته های دور به صورتهای مختلف و گاه خرافی و همراه با افراط و تفریط انجام می شده است. در ادیان توحیدی برای اولین بار فرزندان حضرت آدم(ع)، هابیل و قابیل برای تقرب به خداوند متعال اقدام به قربانی کردند. در قرآن کریم جریان قربانی کردن فرزندان حضرت آدم(ع) این گونه بیان شده است: و داستان دو فرزند آدم (هابیل و قابیل) را به حق برای آنها بخوان: هنگامی که هر کدام کاری (قربانی کردن) برای تقرب به پروردگار انجام دادند اما از یکی (هابیل) پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل که قربانی اش پذیرفته نشده بود به هابیل گفت): به خداوند سوگند که تو را خواهم کشت! و هابیل گفت: (من چه گناهی دارم؟! زیرا) خداوند فقط (قربانی) پرهیزکاران را می پذیرد...) (1) در تاریخ آمده است که وقتی قرار شد که هر یک از پسران آدم قربانی کنند، هابیل گوسفند چاق و فربهی برای قربانی آورد و قابیل یک دسته کوچک گندم! به تعبیر دیگر، هابیل از بهترین چیزهای خود خالصانه و صادقانه قربانی آورد و قابیل با خساست و کم توجهی از ناچیزترین اموال خود مقداری برای قربانی کردن در راه خداوند متعال آورد به همین جهت قربانی خالصانه و مطلوب هابیل پذیرفته و قربانی بی ارزش قابیل رد شد. از این آیه می توان فهمید همان طور که در احادیث و روایات هم آمده است چه نیکوست که قربانی، حیوانی بزرگ و چاق و سالم باشد. در سوره عصر نیز به پیامبر اکرم (ص) سفارش شده است که نحر کن: ما با تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم. پس (تو هم به شکرانه این نعمت) برای پروردگارت نماز بخوان و نحر کن(2)... جالب است که خداوند متعال در این آیه می فرمایند: وانحر کلمه و انحر مختص قربانی کردن شتر است. پس پیامبر اکرم (ص) هم از سوی خداوند متعال مامور به قربانی کردن بزرگترین حیوان حلال گوشت یعنی شتر است و این مطلب حاکی از آن است که باید انسان قربانی خوب و شایسته ای داشته باشد. اما مراسم قربانی کردن که در روز عید قربان در بین همه فرق مسلمین رایج است از زمان حضرت ابراهیم (ع) و قربانی کردن او رایج شده است. در قرآن کریم پیرامون این مطلب آمده است: ... هنگامی که (ابراهیم) با او (اسماعیل) به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو (در این باره) چیست؟ (اسماعیل) گفت: پدر! هرچه دستور داری اجرا کن، به خواست خداوند مرا از صابران خواهی یافت. (3) حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بودند اما حضرت ابراهیم در شام بود. وی برای دیدن زن و فرزند به مکه آمد. در آن زمان اسماعیل 13 ساله بود. در آنروز اسماعیل از شکار برمی گشت. ابراهیم فرزندش را دید که مانند ماه شب چهارده می درخشید، پدر و فرزند همدیگر را در آغوش کشیدند و ... چند روز گذشت و شب هشتم ذیحجه شد. در آن شب ابراهیم (ع) در خواب دید که به او ندا دادند: دعوی محبت ما را داری اما مهر فرزند در دل خود راه می دهی؟ اگر در دعوی خود صادقی برخیز و فرزند عزیزت را قربانی کن! ابراهیم (ع) از خواب پرید و تمام روز در فکر این خواب بود. با خود می اندیشید که آیا این دستور خداوند است یا وسوسه شیطان؟! شب بعد دوباره همین خواب را دید و فردای آنروز که روز عرفه بود، فهمید که این خواب خوابی رحمانی است. دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شده است. صبح روز بعد به هاجر گفت: برخیز و به فرزندت لباس های ارزشمند و فاخر بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار ارجمندی ببرم. سرمه به چشمانش بکش که خادمان آن دولتسرا چشم به راه این فرزند هستند. هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت، بویید و بوسید و گفت: مادر جان! نمی دانم تو را به کدام میهمانی می برند اما از گیسوی تو بوی پریشانی می بویم. ابراهیم (ع) به هاجر گفت: کارد بیاور! هاجر گفت: میهمانی باعث دوستی و ارتباط است اما کارد آلت قطع و فصل است، کارد برای چه می خواهید؟! ابراهیم (ع) گفت: شاید نیاز به قربانی کردن پیدا کنیم!! سپس آنها از هاجر خداحافظی و بسوی منی حرکت کردند. حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشته و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد بسوی مناحرکت کرد- منا محلی است که در حدود 10 کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی می کنند- در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت- این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که می رسند سنگ پرت می کنند- اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استوار و تصمیمی پایدار شیطان را از نزدیک خود راند و بسوی منا ادامه مسیر داد. دست های جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید. دو بار، سه بار اینکار تکرار شد اما ابراهیم(ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند: (در آن هنگام) به او ندا دادیم که: ای ابراهیم! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی) (4) سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع) آن گوسفند را به جای حضرت اسماعیل قربانی کرد. از آن روز به بعد سنت شد که حجاج پس از انجام اعمال حج، حیوانی را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند. حاج میرزا جواد تبریزی درباره قربانی کردن روز عید قربان گفته است: از امور مهم در این روز، قربانی است که بنابراخبار، واجب است هر چند که مراد از وجوب، مستحب موکد است بنده باید در مراسم قربانی ادب عبودیت را بجای آورد و عمل دو پسر آدم(ع) را در آن معتبر بداند که آنها دو قربانی آوردند که از یکی قبول شد و از دیگری قبول نشد و آنچه برای رد قربانی قابیل روایت شده است که در قربانی متاع پست خود را آورد و لذا قربانی اش رد شد و دچار هلاکت دائمی شد و قربانی هابیل برای آن قبول شد که بهترین و ارزشمندترین دارایی خود را برای قربانی تقدیم نمود و لذا قربانی او قبول شد (5)
سلام ، من یه وبلاگ دارم توش داستان کوتاه مینویسم . قول میدم اگه یه بار بیای اونجا پشیمون نشی . اصراری هم ندارم که حتما کامنت بذارین ها !نه ! فقط میخوام داستانهام رو یکی بخونه !
سلام ، من یه وبلاگ دارم توش داستان کوتاه مینویسم . قول میدم اگه یه بار بیای اونجا پشیمون نشی . اصراری هم ندارم که حتما کامنت بذارین ها !نه ! فقط میخوام داستانهام رو یکی بخونه !
سلام وبلاگت واقعا قشنگه جا داره همین جا ازت تشکر کنم
به من حتما یه سر بزن ممنون
موفق و پایدار باشی
سلام من میخواستم طرز انداختن لوگو رو تو وبلاگ یاد بگیرم
ممنون میشم اگه یهم یاد بدی
با تشکر
چشم ما و شما روشن بعد از صد سال اومدیم یکی گفته دوباره بسته میشه تا نشده چاکریم
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
مولانا
داو٬ به مقدار چیزی گفته میشه که قماربازا برای شروع وسط میذارن!!
سلام. عید مبارک
سلام خاله یه لینک به من می دی؟
سلام
متن قشنگی نوشتی
راستی تو از کی داری می نویسی
آخه بلاگ اسکای بسته بود.
موفق باشی
سلام خاله
یه مدت زیادی این بلاگ اسکای بسته بود. حالا همکه اومده نمیدونم چطوری آپدیتش کنم. بهم میگی؟ ممنون میشم
آپدیت!!
سلام خاله......میبینم ک یکی دو روزی دیر امدم.....این مطلبتون هم مثل بقیه بود صفحه را ذخیره کرده ام تا همیشه داشته باشم
سلام به دوست گرامی ؛ عید بر شما مبارک باد.
آپدیت!!
سلام عالیه جدی قشنگه اگه دلت خواست یه سر به وب من بزن
اگر هم مایل بودی به هم لینک بدیم
به امیده دیدار